هر روز، روز مبادا
شما در انبار خانهتان چه چیزهایی نگهداری میکنید؟ حالا فکرش را بکنید در انبار خانهای که بیش از چهارصد نفر در آن زندگی میکنند چه چیزهایی و به چه مقدار باید نگهداری شود! در زندگی دختران همدم همهی بخشهای مؤسسه شریکند و ما برای آشنایی بهتر شما با این بخشها و انعکاس خدماتشان در هر شمارهی مجله یکی از این قسمتها را معرفی میکنیم. این بار به سراغ مسؤولین انبار مرکز میروم تا ضمن تشکر از زحماتشان، با این واحد بیشتر آشنا شویم.
انبار چهار قسمت برای نگهداری مواد غذایی، مواد شوینده و بهداشتی، پوشاک، لوازم زندگی و سردخانه دارد که در دو ساختمان قرار گرفته است. تمام خریدها و وسایل مورد نیاز مؤسسه و همچنین کمکهای غیرنقدی مردم در ابتدای ورود به این واحد تحویل داده میشود تا ضمن وارد شدن به لیست، در زمان لازم مورد استفاده قرار گیرد. این زمان ممکن است همان لحظه یا روز بعد یا هفتهی بعد باشد. مسؤولین انبار معمولا سرشان شلوغ است و در حال تحویلگرفتن یا تحویلدادن اموال هستند. اطرافشان پر از کاغذهای رسید، درخواستها و پروندههاست. آقای محمد طاهریفر و آقای سید ابوطالب حسینی همکاران خوب این واحد هستند که در بین مشغلههای زیادشان چند لحظه وقتشان را در اختیار ما گذاشتند. آقای طاهری از سال 1361 و آقای حسینی از سال 1364 به این مرکز آمدهاند و بعد از چندسال که در دیگر مراکز بهزیستی بودهاند، دوباره به اینجا برگشتهاند. از این دوستان میخواهم که در مورد کارشان برایمان توضیح بدهند.
آقای طاهری به کاغذهای درخواست روی میز نگاه میکند و میگوید: «اینجا تمام چیزهایی که برای زندگی لازم است نگهداری میشود. درواقع واحد ما بخشی از زنجیرهی پیوستهی خدمترسانی به این دختران معصوم است و ما همیشه در حال ردوبدل کردن اموال و مواد غذایی هستیم. نیازهای مرکز بسته به شرایط فرق میکند و ما معمولا براساس نیازها خرید کرده و یا به واحد مشارکتها اعلام میکنیم تا با خیرین در میان بگذارند.»
در ادامه از آقای حسینی در مورد بیشترین چیزهایی که در انبار نگهداری میشود، میپرسم. آقای حسینی با آن لبخند زیبایش میگوید:
«همانطور که اشاره شد براساس نیاز مؤسسه، اموال و مواد غذایی نگهداری و استفاده میشوند که در فصلهای مختلف متغیر است؛ از مواد غذایی گرفته تا دیگر چیزها که گاهی باید مدت زمانی در انبار بماند و کمکم استفاده شود. در این میان کمکهای مردمی هم بی تأثیر نیست! گاهی مؤسسه چیزهایی لازم دارد که دوستان خیر در جریان آنها نیستند و خودشان براساس نذر یا سلیقهشان کمکهایی اهدا میکنند که در صورت هماهنگی با واحد مشارکتها میشد بهتر مورد استفاده قرار بگیرد. بهعنوان مثال گاهی گوشت زیاد اهدا میشود و اتفاقا سردخانه را دچار مشکل میکند و همزمان ما برای چند عدد حولهی حمام یا پارچهی ملحفهای یا پوشک ماندهایم! به هرحال اگرچه هر محبتی قابل احترام است و اینجا هیچ چیز بیاستفاده نمیماند، ولی احساس میکنم هماهنگی عزیزان خیر با واحد مشارکتها میتواند خیلی مؤثر باشد.»
آقای طاهری سرش را به نشانهی تأیید تکان میدهد و میگوید: «بله، این هماهنگی خوب است و برای خود عزیزان خیر هم شرایط بهتری فراهم میکند. مواردی بوده که دوستان خیر مواد غذایی یا چیزهایی را خودشان خریدهاند و اهدا کردهاند. فرد فروشنده هم از فرصت استفاده کرده و اجناسی را که تاریخ انقضای نزدیک داشتهاند به دوست خیر فروخته و ما بعد از تحویلگرفتن در انبار دچار مشکل شدهایم.»
در بین صحبتها یا تلفن زنگ میزند یا همکارانی برای درخواست جنس به اتاق میآیند. در این میان از دوستان میخواهم که از خاطراتشان بگویند. آقای طاهری لبخند میزند و میگوید: «اینجا هر روزش خاطره است.»
آقای حسینی دستی به تهریشش میکشد و میگوید: «من در مراکز زیادی کار کردهام؛ دانشگاه بهزیستی، زائرسرا، خود سازمان و... . ولی بودن کنار این بچهها واقعا چیز دیگریست. من فقط چهار پسر دارم و هروقت اینجا هستم احساس میکنم این بچهها دخترهای خودم هستند. مرا بابا، عمو، دایی و داداش صدا میزنند و با تجربهای که در تعمیر وسایل دارم گاهی ضبط یا وسایل پخششان را میآورند تا درست کنم. برای لحظات دلتنگیشان بیشتر آهنگ گوش میدهند و این باعث فرسودهشدن وسایلشان میشود. خلاصه، کار در اینجا متفاوت است. به یاد دارم یکی از دخترها از این دستگاههای پخش که شبیه قوطی نوشابه است، دست بقیه دیده بود. نمیدانم از کجا یک قوطی خالی نوشابه پیدا کرده و آورده بود که برایش درست کنم! فکر کرده بود هر قوطیای این صداها را پخش میکند. برایش یکی از همانها را خریدم و خب او هم خوشحال شد.»
مسؤولین انبار هر دو اشاره دارند که به لطف خدا و محبت مردم تا حالا کارشان لنگ نمانده و چیزهایی شبیه معجزه دیدهاند. از جمله مواردی که خریدی خاص بوده و در مشهد هم پیدا نمیشده و همزمان واحد مشارکتها تماسهایی دریافت کرده و دوستانی خودشان خواستهاند که همان مورد را که اضافه دارند یا خرید کردهاند به مؤسسه اهدا کنند، حتی از شهرهای دیگری مثل تهران.»
آقای حسینی در ادامه میگوید: «یکبار توی حیاط ساختمان شاهید میرفتم و دو خانم که توی دستشان بستههایی داشتند جلوتر از من راه میرفتند. شنیدم که یکی از خانمها به بغلدستیاش گفت: «بیا اینها را خودمان به دست بچهها برسانیم. معلوم نیست مسؤولین به آنها بدهند.» همان لحظه یکی از دخترها (شهناز) که نزدیکشان بود جلو رفت و گفت: «نه خانم شما اینا رو به دفتر بدین، بعد خودشون به وقتش به ما میدن، ما در حق شما دعا میکنیم». این جملهی او خیلی برایم دلگرمکننده بود و لبخند رضایتی روی صورتم آورد که این دختر چهقدر فهمیده است.»
وقتی از آقای طاهری و آقای حسینی میخواهم که جملاتی برای یادگاری بگویند، هر دو از مردم خیر که در هر شرایطی به یاد دختران هستند و همچنین مسؤولین و همکاران خوب مؤسسه تشکر میکنند و دوباره مشغول کارهای زیاد خودشان میشوند. انبار بهعنوان یکی از قسمتهای مهم مرکز مشکلات خاص خودش را هم دارد؛ از جمله کوچک بودن سردخانه که حالا جوابگوی این حجم نیاز نیست. بهخاطر اینکه در زمان ساخت مؤسسه، تعداد دختران 150 نفر بوده و شرایط اکنون کاملا متفاوت است. فرسودهشدن دستگاهها و کمبود یخچال مناسب مشکل دیگر انبار مؤسسه است که امیدواریم این دو مشکل با حمایت دوستان بهزودی برطرف شود و خدمترسانی با تمرکز و آرامش بیشتری دنبال شود.