عقب ماندگی ذهنی چیست؟
در حال حاضر از سوی متخصصان و صاحبنظران روانپزشکی، روانشناسی، آموزشی و تربیتی
تعاریف مختلفی از عقب ماندگی ذهنی ارائه می شود. اما هیچ یک از این تعاریف مورد
قبول همگان نیست. با این حال تعریفی که از سوی انجمن آمریکایی نارسایی ذهنی ارائه
شده به طور گسترده ای مورد پذیرش واقع شده است. این انجمن عقب ماندگی ذهنی را به
این صورت تعریف می کند:
عقب ماندگی ذهنی به شرایطی اطلاق می شود که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی
پایین تر از حد متوسط است، و در عین حال در رفتارهای انطباقی کودک در دوره رشد
تأخیر و نارسایی دیده می شود. دوره رشد را معمولاً حدفاصل بین تولد تا هجده سالگی
می دانند بنابراین نارساییهایی را که بعد از سن هجده سالگی شروع میشوند، عقب ماندگی
ذهنی تلقی نمی کنند.
عقب ماندگی ذهنی همانند همه اختلالات از شدت و ضعف زیادی برخوردار است. بسته به
اینکه هوش کودک در چه حدی باشد، خصوصیات حرکتی، رفتاری، اجتماعی و هیجانی او شکل می
گیرد. از این رو مهم ترین عامل قبال بررسی در عقب ماندگی ذهنی عامل هوش است.
هوش مقوله ای است که روانشناسان هنوز نتوانسته اند در تعریف ماهیت و چیستی آن به
اتفاق نظر کامل دست یابند. اما در تمام تعاریف تقریباً به سه جنبه اساسی اشاره شده
است که به نظر می رسد دیدگاه نسبتاً جامعی را درباره ماهیت هوش به دست بدهد. این سه
جنبه عبارتند از:
ـ توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور.
ـ هماهنگی و سازش با محیط.
ـ بهره برداری از تجربیات گذشته، قضاوت و استدلال صحیح و پیدا کردن راه حل مناسب در
رویارویی با مشکلات.
بنابراین می توان عقب ماندگی ذهنی را تأخیر در رشد و کاربرد سه جنبه بالا دانست، که
باعث می شود فرد عقب مانده نتواند همپای همسالانش مهارتهای موردنیاز و متناسب با سن
خود را فراگیرد. (به عبارت دیگر مهارتهایش با سطح سنی او همخوانی ندارد) و نتواند
سازگاری و انطباق کافی با محیط اطراف خود برقرار کند و بالاخره قادر نباشد در
تعاملات اجتماعی به مقتضای سن خود شرکت کند. بسته به اینکه یک فرد در مقایسه با
همسالان خود تا چه حد نسبت به یادگیری موارد ذکر شده تأخیر نشان دهد، شدت عقب
ماندگی او سنجیده می شود. از این رو فرض بر این است که هرچه هوش کودک که عامل
شکوفایی استعداد او در یادگیری و سازگاری اجتماعی است بیشتر باشد، عقب ماندگی او
دارای شدت کمتری خواهد بود. لذا عقب ماندگی ذهنی را با میزان هوش افراد می سنجند.
علائم مشکوک به عقب ماندگی ذهنی که در بدو تولد جلب توجه می کند:
1) کمبود شدید وزن کودک. کودکانی که در بدو تولد وزنشان کمتر از یک کیلو و نیم
باشد، کمتر شانس زنده ماندن را دارند و اگر بمانند، عقب ماندگی در آنها شایعتر است.
2) بزرگی و کوچکی محیط سر با انحراف استاندارد 3 ±
3) بی اشتهایی شدید کودک و یا اشکال در گرفتن پستان، و شیر خوردن در هفته های اول
زندگی
4) وجود حملات تشنجی در هفته ها یا ماههای اول زندگی، تقریباً همیشه دلیل بر
اختلالات عضوی مغز و عقب ماندگهای ذهنی است.
5) کبودی شدید و دیر نفس کشیدن نوزاد در زمان تولد (اولین تنفس با شروع گریه نوزاد
مشخص می شود)
سطوح عقب ماندگی:
عقب ماندگان ذهنی را بر حسب درجات مختلفشان به گونه های متفاوتی طبقه بندی کرده
اند. بر اساس معیارهای سنجش هوش، چنین فرض می شود که هوش متوسط برابر با 100 است.
افرادی که هوش آنها بین 85 تا 100 است در ردیف متوسط پایین قرار دارند. افرادی را
که بین 70 تا 84 هستند مرزی گویند، یعنی در مرز بین عقب ماندگی ذهنی و حد متوسط
(پایین) قرار دارند. کسانی که از این محدوده پایین تر بوده، و در زیر70 هستند عقب
مانده ذهنی نامیده می شوند. معمولاً روانشناسان عقب مانده های ذهنی (یعنی گروه زیر
70) را نیز بر حسب میزان انطباق رفتار اجتماعی، سازگاری با محیط و درجه هوش آنان به
صورت زیر طبقه بندی می کنند:
1) خفیف: عقب ماندگان ذهنی خفیف با بهره هوشی 55 تا حدود 70، معمولاً کسانی هستند
که با رفتارهای ساده لوحانه در اجتماع، و کندذهنی در فعالیتهای مدرسه، شناخته می
شوند. این افراد چون معمولاً عوارض جسمی و ناهنجاریهای آشکار حرکتی و قیافه ای
ندارند، تا سنین مدرسه به عقب مانده بودنشان پی برده نمی شود. غالباً اولین بار
معلم مدرسه است که احساس می کند که کودک همانند سایر شاگردان قادر به یادگیری مطالب
ارائه شده نیست. این طبقه از عقب ماندگان از سازگاری اجتماعی بیشتری برخوردارند، و
می توانند به طور مستقل زندگی کنند.
2) متوسط: عقب ماندگی ذهنی متوسط، با بهره هوشی حدود 35 تا 55 مشخص می شود. در این
گروه ناهنجاریهای جسمی و اختلالات حسی و حرکتی دیده می شود،اما چهره آنها تقریباً
حالت عادی دارد. توانایی انتزاعی این گروه بسیار ضعیف است، و سازگاری اجتماعی گروه
قبل را ندارند. می توان بعضی کارها و حرفه های بسیار ساده و جزئی را به آنان آموخت.
آنها می توانند مراقبت بهداشتی و امور شخصی خود را به عهده بگیرند. ولی توانایی درک
حق و حقوق خود را ندارند، و به راحتی مورد سوء استفاده قرار می گیرند. لذا لازم است
برای اداره امور زندگی خود، از نزدیک تحت نظارت و مراقبت باشند.
3) شدید: بهره هوشی این دسته از عقب مانده های ذهنی بین 25 تا 35 است. رفتار
انطباقی آنها بسیار ضعیف است. از لحاظ کردار و رفتار از یک بچه 6-5 ساله فراتر نمی
روند. گرچه این کودکان از عهده غذاخوردن، و توالت رفتن و تمیز کردن خود بر می آیند،
ولی به هیچ وجه قادر نیستند خواندن و نوشتن را فراگیرند. از لحاظ گفتار نیز محدودیت
دارند، و قدرت تمیز و تعمیم مسائل را ندارند. این افراد می توانند به فعالیتهای
بسیار ساده و بازیهای ابتدایی در حد یک کودک 4-3 ساله بپردازند.
4) عمیق: افرادی هستند با بهره هوشی کمتراز 20 یا 25. توانایی ذهنی آنها در نهایت
رشدشان از یک کودک 3 ساله تجاوز نمی کند. از لحاظ چهره و قیافه ناهنجاریهای آشکار و
شدیدی دارند، و از همان ابتدای تولد یا در چند ماهگی به راحتی قابل تشخیص هستند.
توانایی کنترل ادرار و مدفوع خود را ندارند، و نیازمند مراقبت شبانه روزی هستند.
قادر به تکلم و یادگیری مسائل حتی بسیار ساده هم نیستند. در اکثر موارد فاقد قدرت
خودیاری هستند و نمی توانند مستقلاً غذاخورده، یا سایر نیازهای بسیار ابتدایی خود
را برآورده سازند. معمولاً این افراد را در اماکن خاص نگهداری می کنند.
ملاکهای رشد طبیعی:
رشد هر کودک متضمن حرکات عادی او در چهار زمینه اصلی است. این چهار زمینه عبارتند
از:
حرکتی، کلامی، عاطفی و هیجانی و رفتار اجتماعی.
هر یک از چهار زمینه فوق در ادوار مختلف رشد، جلوه های خاص خود را بروز می دهد. اگر
کودکی نتواند طی فرایند رشد خود همانند سایر کودکان و پابه پای آنان به ویژگیهای
متناسب با گروه سنی خود دست یابد، به معنی آن است که رشد او با کندی و تأخیر همراه
است.
عقل عقب ماندگی ذهنی
در مورد عقب ماندگی ذهنی، تقسیم بندی های مختلفی وجود دارد که طبقه بندی ذیل کمابیش
سایر نظرات را نیز در بر می گیرد:
الف) عوامل ارثی
ب) عوامل مربوط به دوران بارداری
ج) عوامل مربوط به زایمان و بعد از زایمان
د) عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی
الف) عقب ماندگی به علت عوامل ارثی:
عوامل ارثی که باعث عقب ماندگی ذهنی می گردند، شامل اختلالات مختلفی در کروموزمها و
سوخت و ساز و متابولیسم بدن هستند.
1) اختلالات کروموزومی:
منشاء بسیاری از معلولیتها ناشی از اختلال، جابجایی، کم یا زیاد شدن یکی از 23 جفت
کروموزم موجود در نطفه است. اینگونه اختلالات به دو دسته عمده تقسیم شده اند. دسته
اول، اختلال در یک جفت کروموزوم جنسی، و دسته دوم اختلال در 22 جفت کروموزم
غیرجنسی.
شایعترین اختلال در کروموزم های جنسی عبارتند از:
1) سندرم ترنر: این عارضه فقط مخصوص زنان است. زن مبتلابه این عارضه به جای داشتن
دو کروموزم جنسی X، فقط یک کروموزم جنسی دارد.
2) سندرم کلاین فلتر: این عارضه منحصر به آقایان است. در مرد مبتلا به این عارضه به
عوض یک کروموزم جنسی X و یک کروموزم جنسی y، (xy) تعداد کروموزمهای x گاهی دو یا سه
و حتی در مواردی به چهار می رسد. (xxy)
- اختلال در کروموزمهای غیرجنسی
1) منگولیسم یا سندرم دان: این بیماران به جای داشتن دو عدد کروموزوم شماره 21، سه
عدد از کروموزم نامبرده را دارند.
ثابت ده است که هرچه مادر مسن تر باشد، این نقص کروموزمی بیشتر دیده می شود. به طور
مثال زنان بالای 40 سال به احتمال زیاد کودکانی به دنیا می آورند، که مبتلا به
سندرم دان هستند. در مادران 35 سال به بالا از هر 330 کودک، و در مادران 42 سال به
بالا از هر 20 کودک، یکی به چنین اختلالی مبتلا می شود.
2) سندرم صدای گربه: این بیماران به علت وجود اختلال در دستگاه صوتی و حنجره، صدایی
شبیه صدای گربه از خود در می آورند. علت این بیماری را ناشی از اختلال کروموزم
شماره 5 می دانند. عقیده بر این است که جزئی از کروموزم مذکور از بین می رود، یا
مواد شیمیایی آن فعالیتی ندارد. در این کودکان جمجمه کوچک، چشمها مورب که فاصله
زیادی نیز بین آنها وجود دارد. گوش های این بیماران پایین افتاده، آرواره آنها کوچک
و عقب رانده است.
2) اختلالات ارثی مربوط به سوخت و ساز و متابولیسم بدن
الف) اختلالات مربوط به سوخت و ساز مواد پروتئینی: بیماری فنیل کتونوری(Phenyl
Ketonuria)
علت بیماری فقدان آنزیمی است در خون که از کبد ترشح می شود و فنیل آلانین (اسید
آمینه ای که در غذاها وجود دارد) را به تیروزین تبدیل می کند. بنابراین نبود آنزیم
باعث انباشته شدن فنیل آلانین در خون شده، سیستم عصبی به خصوص اعصاب مرکزی را دچار
ضایعه می کند.
این کودکان از لحاظ رشد عمومی و جسمانی اختلالی ندارند. به نظر سالم و حتی زیباتر
از سایر کودکان هستند. تقریباً همه آنها موهای بور و روشن، پوستی لطیف و حساس
دارند. ولی آنچه مهم است، عقب ماندگی عقلی آنهاست. بهره هوشی این افراد اکثربین
50تا 70 است. در اینگونه بیماران، حملات صرعی شایع بوده، می گویند این بیماران پر
جنب و جوش، فعال و مخرب هستند.
ب) اختلالات مربوط به سوخت و ساز مواد قندی: بیماری گالاکتوسمی (galactosaemia)
علت بیماری فقدان یا نارسایی شدید آنزیمی است که در حال طبیعی در کبد و گلبولهای
قرمز خون وجود داشته، در بدن گالاکتوز را به گلوکز تبدیل و قابل جذب می سازد.
ج) اختلالات مربوط به سوخت و ساز چربیها: بیماری تای ساکس (Tay sachs disease)
در کودکان مبتلا به این بیماری، آنزیمی که باعث تجزیه چربیها می شود. غیر فعال
بوده، یا وجود ندارد. در نتیجه سلول های عصبی مغز متورم شده، پروتوپلاسم سلول های
مغزی از مواد چربی پر می شود و هسته سلول ها نیز به خارج رانده شده، تحلیل می
یابند.
در مبتلایان، قبل از شروع عقب ماندگی ذهنی علائم دیگری بروز می کند که اختلالات
سریع بینایی تا سر حد کوری کامل، و ضعف عضلانی تا فلج اعضای محیطی، از اصلی ترین
آنها به شمار می رود.
3) اختلالات ناشی از عوامل ناشناخته:
اینگونه اختلالات را بر اثر عوامل ناشناخته ای چون مننژیت، سفلیس، عوامل مکانیکی
چون ضربه ها، مسمومیتهای دوره جنینی و یا تأثیر اشعه ایکس در نسلهای گذشته می
دانند، که به صورت ژن مکنون در نسلهای بعدی ظهور نموده، ولی عموماً به طور دقیق علت
آنها مشخص نگردیده است، که سه مورد رایج آن عبارتند از:
الف) میکروسفالی: میکروسفالی عبارت است از کوچکی جمجمه، به حدی کوچکتر از حد طبیعی.
در این ضایعه مغز رشد کافی نکرده، جمجمه نیز به تبعیت از آن در ناحیه آهیانه و
پیشانی، کم رشد و کوچک باقی می ماند. و همچنین با بهره هوش چیزی در حد کمتر از 50 و
با اشکالات حرکتی و حملات صرع نیز همراه است.
ب) ماکروسفالی: در این ضایعه جمجمه به طور غیر طبیعی بزرگ است، علت آن رشد زیاد
بافت مغزی در قسمت ماده سفید نیمکره های مغز است. چین خوردگیهای مغز در این گروه از
افراد یا رشد کافی ندارند، و یا اصلا ایجاد نمی گردند. در هر دو مورد عقب ماندگی
عمیق توأم با عوارضی در بینایی و بروز صرع قابل مشاهده است.
ج) ئیدروسفالی: به علت بزرگ شدن جمجمه تا حدودی شبیه ماکروسفالی است، ولی علت آن
کاملاً فرق می کند. در ئیدروسفالی جمع شدن مایع نخاعی در بطنهای مغزی و جمجمه، موجب
بزرگ شدن آن می گردد. ئیدروسفالی پیش رونده موجب اختلالات عصبی شدید، صرع،
استفراغهای مکرر و غیره می گردد. میزان عقب ماندگی ذهنی دراین ضایعه از سطحی تا
عمیق متفاوت است.
ب) عقب ماندگی به علت اتفاقات دوران بارداری:
1) بیماریهای مادر مانند: سفلیس، سرخه، توکسوپلاسموز
2) سن مادر و حالات روانی او: بهترین سن ازدواج و زایمان طبق تحقیقات انجام شده،
بین 20 تا 28 سالگی گزارش شده است، قبل از این دوران به علت عدم رشد کافی اعضای
تناسلی احتمال زایمانهای مشکل زیاد است، و بعد از این سن نیز خطر آوردن کودک عقب
مانده بیشتر می شود.
3) تأثیر اشعه ایکس: باعث اختلالاتی از قبیل عدم رشد جنین، کمبود وزن، عدم رشد مغز،
میکروسفالی، گامی هیدروسفالی، نارساییهای هوشی و بالاخره نقایص بدنی می شود، که خطر
آن در ماههای اولیه بارداری به مراتب بیشتر است.
4) اعتیاد (الکل و دخانیات)
5) داروهای شیمیایی
6) عامل RH
هرگاه خون پدر RH مثبت و خون مادر RH منفی باشد، در بارداری اول مقداری از عامل RH
جنین که از پدر گرفته، داخل خون مادر می گردد. و در خون مادر ماده ضد RH را که آنتی
کور نام دارد می سازد. همین آنتی کور در زایمانهای بعدی باعث خراب شدن خون جنین
شده، بیماریی به وجود می آورد که کرنیکتروس (kernicterus) نامیده می شود، و آن
عبارت است از رسوب املاح اهن حاصل از خراب شدن گلبولهای قرمز نوزاد در سلولهای مغز.
یرقان حاصله از این بیماری باعث عقب ماندگی ذهنی، فلج مغزی، حرکات کره ای شکل،
اختلالات تکلم و انقباضی عضلات می گردد.
ج) عوامل مربوط به زمان تولد و پس از آن:
1) نوزاد نارس: طبق آخرین نظریه سازمان بهداشت جهانی، هر نوزاد که هنگام تولد وزنش
از 5/2 کیلوگرم کمتر باشد نارس نامیده میشود.
دلیل آمادگی زیاد کودکان نارس برای ابتلا به معلولیت ذهنی، عدم رشد کافی سلسله
اعصاب مرکزی است که موجب می گردد با کوچکترین وقفه در کار قلب وا اکسیژن رسانی و
غیره، مغز دچار آسیب دیدگی گردد.
2) صدمات ناشی از زایمان: گاه به علل مختلف، زایمان به حالت غیر از آن نحو که به
طور طبیعی باید انجام گردد، به وقوع می پیوندد و ضایعاتی را به دنبال خواهد داشت.
3) دشواریهای تنفسی و کمبود اکسیژن: که از زایمانهای طولانی ناشی می شود در نتیجه
نارسایی تنفسی منجر به ضایعه مغزی گشته، عقب ماندگی ذهنی را به دنبال می آورد.
از جمله عوامل مربوط به دوره بعد از تولد: مننژیتها، ضربه های مغزی، اختلالهای
تشنجی، بیماریهای عفونی، فلجهای مغزی و مسمومیتها
د) عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی:
شکی نیست که عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی به هر حال در باروری هوش اثر مستقیمی
دارد. شرایط مناسب پرورشی، تغذیه مناسب و بهداشت طبعاً زمینه ساز محیط پرورشی
مناسبی برای تمام زمینه ها از جمله هوش است. هرچند عدم رعایت اصول فوق موجب عقب
ماندگی ذهنی می شود، و فقط موجب کاهش زمینه های هوشی در رده های سطحی می گردد، ولی
از آنجا که بسیاری از معلولیتهای ذهنی نیز از عدم آگاهی و عدم امکان در رعایت نکات
بهداشتی به وجود می آید، بدین سبب از نقش عوامل محیطی نباید به سادگی گذشت و به آن
توجه ننمود.