دوشنبهشب 17 رمضان، همدم از خاطره و خیر سرشار شد سر افطار، عطر ربّنا در سفرهها پیچید ربّنای خاطرهانگیز، در محوطهی باز موسسه همدم طنین انداخته بود و فضا عطر آگینتر از همیشه به نظر میرسید. دوستان همدم، به دعوت موسسه و طبق قرار عاشقانه وخیرخواهانهی دیدار و افطار، دسته دسته وارد موسسه میشدند تا در هوای مطبوع روزهای پایان بهار 96 در هفدهمین روز ماه مبارک رمضان، در کنار فرزندان همدم روزهی خود را با مهربانی و مشارکت در انسانیت و عاطفه افطار کنند. آقای زمرّدی، خیّر خوب و نیک اندیش همدم که هرسال بانی این مجلس زیبا هستند، میزبان همدمیها و دوستان و همراهان همدم بودند و در ماه خدا شریک آوای ربّنای دلتنگی ها شدند و با حضور خود و گرمای دلش محفل را عاشقانه زیباتر کرده بود. افطار می کنم با خاطرهی نبودنت پای صحبت یکی از دختران همدم که در کنار هفتاد نفر دیگر روزه میگیرد نشستم. ویدا از خودش گفت و دلتنگیهایش. از خودش و نجواهای پای سجاده و دعاهای افطار و سحرش. از اینکه چقدر ماه رمضان را دوست دارد و هنگام شنیدن آوای ربّنا از خداوند دیدار مادرش را میخواهد و برای رفع دلتنگی دیگر خواهرانش در همدم دعا میکند. گفت: غیر از ماه رمضان همیشه از تکتم میخواهم با صدای زیبایش برایم ربّنا بخواند و مرا به هنگام لحظهی زیبای افطار و استجابت دعا ببرد. در این گفتگوی دوستانه غمی گنگ بر دلش چنگ زد و سر درد دلش باز شد و نمی دانم این چندمین افطارش بود که با اشک شور غلتیده بر گونه هایش افطار کرد... من هم دل به دلت بیدارم... مراسم شب گذشته چون دیگر سالهای پیشین با حضور خیرین، دانشجویان و یاوران خوب همدم برگزار شد. مراسمی که ابتدا با خوش و بش با فرزندان همدم شروع و به خداحافظی مهربانانه و به امید دیدار گفتنها ختم شد. هنوز در این دنیای لبریز از گرفتاری و روزمرهگی، هستند انسانهایی که با مهربانی دست روی شانهات میگذارند و نجوایی در گوشها سر میدهند که تو را به زیستن با امید فرا میخوانند و هنوز هستند کسانی که دل به دلت بیدارند... |