عبور از خیابانها و میادین جزیرهی کیش، نوعی چرخش در میان دوایرآبی است؛ حلقههایی که از انداختن یک سنگریزه در مرکز یک مانداب پدید میآیند. و حالا ما 25 سنگریزهایم که راه پرتاب مشهد تا هتل پانیذ کیش را پیمودهایم و قراراست از امروز چهارشنبه هرکدام درمدار خودمان در کوی وبرزن کیش بچرخیم. دیشب را به دلیل خستگی زود خوابیدیم وامروز درهوای مطبوع صبحگاهی، پس از صرف صبحانه راهی ساحل مرجانیم؛ جایی که قراراست نقطهی عزیمت ما به سیروسیاحت این جزیرهی روئیایی باشد. ساحل مرجان یحتمل زیبایی خاصی ندارد ولی برای ما که مدتی است جز استخرهای لایگرفتهی پارکهای مشهد چیزی ندیدهایم و نهایتا راه تکراری خراسان تا دریای خزر را بهراحتی پیمودهایم، دیدار با سواحل زلال جنوب و قدم زدن درامتداد ساحلی خلوت و باشکوه، بختی یگانه وفرصتی مغتنم است؛ تماشای انواع قایقهای موتوری و بادبانی در کنار لنجهای تجاری وکشتیهای تفریحی که پرچم سهرنگ ایران برفرازشان میرقصد، به خلیج همیشه فارس، شکوهی شایسته بخشیده و دراین سو، حرکت ماشینهای مدل بالای خارجی، تاکسیهای مخصوص کیش با آرم آشنای تویوتا کمری، اسکوترها و دوچرخههای رنگ و وارنگ و مسافران ملبس به مُدهای اغلب غیرمعمول، همگی تداعیگر شهری غریبه اما خواستنی است. در ساحل مرجان، با همسفران روی اسکله میرویم و ضمن گرفتن عکس یادگاری پای تندیس ملوانی که چیزی شبیه سورنا یا دوربین بلند و باریک دریانوردهای قدیم دردست دارد، باکنجکاوی غرق تماشای دستههای ماهی تکخال و ساردینی میشویم که پنداری با آهنگ امواج در رقص و سماعاند! همهی آنچه برما میگذرد، زیباست جز نسیمی که انگار مردهاست و هوایی که تنفسش مثل خود آبها طعمی شور وتلخ را به لبها و ریههای خشکیدهی ما فرو میدهد. نیم ساعت بعد، پا در تونل تقریبا طولانی بازارمرجان میگذاریم تا پس از صرف زمانی حدودا 2ساعته، زمانی به آنسوی بازار برسیم که نایلونهای حجیمی دردست و جیبهای نسبتا خالی همراه داریم! بازگشت به هتل یعنی خوردن ناهار و نیم ساعت استراحت و دوباره نشستن در مینیبوسی که برای رفتن به یک پارک کوچک و حرکت به دیگر سوی ساحل کیش و تماشای کشتی یونانی در ساحل شمالی جزیره برنامهریزی شدهاست. دیدار درخت همیشه سبز یا انجیر معابد، نخستین مقصدی است که همراه با راهنمای جوان هتل به آن میرسیم. این تک درخت بزرگ وباشکوه جزیره قصهی خاص خودش را دارد: گویا هدیهی یکی از ممالک شرق آسیاست به یکی از شاهان ماضی و اکنون با گذشت بیش از نیم قرن، برای خودش درختی شدهاست با ساقههای متعدد و شاخههایی که دوباره در زمین فرورفته و حکم ساقه یافتهاند. درادامه، مینیبوس مارا ازمیان پارک ساحلی میرمهنا میگذراند که آنهم داستان خاصش را دارد؛ دزدی دریایی که به دفاع از مردم برمیخیزد وحرمت میباید و امیر میشود تا نامش براین پارک بماند و مانا شود. کشتی یونانی، مقصدی است که تقریبا هر مسافری درکیش گذرش به تماشای آن میافتد؛ درمیان لحظات زیبای غروب افتاد و رقص شورانگیز امواج، به ساحل کشتی یونانی میرسیم. آنچه میبینیم، بیش ازآنکه واقعی باشد، بیشتر به یک تابلوی نقاشی میماند. یا دست کم پنداری عاشقی درحاشیهی نامهاش که برای معشوق نوشته، تصویر هیئت درهم شکستهی این کشتی بزرگ را درمیان هالهی رازناکی از پرتوهای خورشید درحال غروب، ترسیم و آن را بهنشان دل درهم شکسته و حال خرابش، تقدیم محبوب کردهاست! دیدن شهرافسانهای پدیده، بعداز تماشای غروب ساحل وکشتی یونانی و شنیدن صدای مردی که سواربرشترش آواز کُردی میخواند، لطف چندانی ندارد. یا بهتراست بگویم برای ما مشهدیها که اصلش را در شاندیز خودمان داریم، دیدن این کپی کمرنگ، چندان جالب نمینماید. بر این اساس، تصمیم جمعی ما رفتن به مرکز جزیره و پرسه در بازارهای پردیس است تا تهماندهی جیبهامان را بتکانیم. به این ترتیب نخستین روز گشت وگذار در کیش به آخر میرسد و برمیگردیم به هتل پانیذ تا پس از خوردن ادمهی ماهی پلوی ظهر، صمیمانه و درسکوت از جناب مادرشاهیان عزیز که بانی این سفر و این خاطرهنگاری است، تشکر کنیم و به نیت فردایی پرماجرا و نگارش سطوری دیگر، خیلی زود در اتاقهایمان به خوابی عمیق فرو برویم. |