صبح پنجشنبه ازابتدای سفر به عنوان روز گشت وگذار دربازار کیش تعیین شده بود. درعین حال، نزدیک بودن هتل محل اقامتمان(پانیذ) به مرکز جزیره و بازار، کار آمد و شد به مراکز عمدهی خرید را ساده میکرد و اغلب همراهان ما، درهمان روز اول بخش عمدهی توان اقتصادیشان را بین پاچالدارهای ریز و درشت کیش تقسیم کرده بودند. تاظهر، به نشانیهای خریدی که از دیگر همکاران گرفته بودیم، سرزدیم و بعد هم زمان صرف ناهار واستراحت شد تا آمادهی رفتن به پارک معروف دولفینها شویم. راجع به پارک دولفینها زیاد شنیده بودیم و درمجموع میدانستیم که یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری کیش بهشمار میرود. این واقعیت که بعدازناهار، زودتر از موعد رهسپار این پارک شدیم و زمان بازگشت هم ساعت 20 مقرر شده بود، نشان میداد لابد آنجا خبرهایی هست که قریب 5ساعت برای دیدنش وقت لازم است. در بدو ورود به پارک، به باغ پرندگان هدایت شدیم؛ جایی که درفضایی نسبتا وسیع، برای نگهداری انواع پرندگان دریایی و جنگلی، قفس توری بزرگی تدارک دیده شده بود. طاووسها، حواسیلها و لکلکهای بزرگ و کوچک، درهرگوشهی باغ پرندگان بیچون و چِرا، مشغول چَرا بودند و حتی چند تا تمساح هم با بیخیالی، در حوضچهی کوچکی درکنار مرغابیها شنا میکردند. تماشای این منظره آدم را یاد قصههایی میانداخت که درآن همهی حیوانات خزنده و پرنده و گوشتخوار و علفخوار درکمال صلح و صفا، درکنارهم زندگی میکردند. البته وقتی مثل این پارک، از طرف نگهبانان و مراقبان، غذای هر حیوانی سروقت داده شود، چه دلیلی برای جنگ و دعوا باقی میماند؟! این همان جوابی بود که به سوال «ندا» دادم وقتی پرسید «آیا بین اینام جنگ و دعوا اتفاق میافته؟». این درست همان حکمی است که درمورد وضعیت کل جزیرهی کیش و آرامش نسبی حاکم برآن مصداق دارد و این که گفته میشود در کیش دزدی و جنایتی اتفاق نمیافتد یا تصادف و ترافیکی دیده نمیشود و خبر چندانی از حضور پلیس در کوی و برزن و کوچه و خیابان نیست، لابد به همین دلیل است که عرض شد. ادامهی مسیر باغ پرندگان به دالان سرپوشیدهای منتهی میشد که محل نگهداری انواع مارها بود. بعد هم به سالن اجرای «کلاسیک شو» رفتیم تا به تماشای مجموعهای از حرکات آکروباتیک و تردستی استادان فن بنشینیم. دراین لحظات، برق شادی و شورلبخند روی صورت و لبهای دختران همدم کاملا مشهود بود. بعد ازآن، درمسیر حرکت به طرف محل نمایش دولفینها یا دولفیناریوم، از کنار قفسهایی گذشتیم که درآن میمونهای شیطان و بازیگوش یا به قول یکی از بچهها اجداد خمیدهی ما آدمها در حال جست وخیز بودند. نهایتا رسیدیم به آمفیتئاتری که به جای سن، سکویی کوچک داشت در میان استخری شیشهای تا به عنوان تماشاگر، از هنرنمایی آبزیان باهوشی بهنام دولفین لذت ببریم. الحق که نمایش دولفینها دیدنی بود خاصه آن که دولفین مادر، به دستیاری مربی خود توانست یک نقاشی از غروب خورشید دریا بکشد و مجری طناز برنامه هم توانست با دمیدن درآتش هیجان حضار، تابلو را به قیمت 450هزارتومان به یکی از پولدارهای خوشبخت که خیلی دوست داشت دختربچهاش را خوشحال کند، بفروشد! شب، وقتی داخل مینیبوس داشتیم به سمت هتل برمیگشتیم و دخترکان همدم را میدیدم که با چه شور و حرارت و هیجانی دارند از آنچه در پارک دولفینها دیدهاند برای مربیان و همراهان خود حرف میزنند، ناخود آگاه ذهنم پرکشید به سمت بانی سفر که بلیط گشت وگذار مسافران همدم در این پارک را هم خریده است و با خودم فکر کردم اگرچه اغلب دختران وکارکنان همدم که دراین سفر حاضرند ایشان را بهدرستی نمیشناسند یا بهخاطر ندارند، اما بیتردید باوردارند که شادی این لحظهها و خوشی خاطرات سفر به کیش را مدیون همت مردی هستند که نامش حاج آقای مادرشاهیان است و برایش تابلوی ماندگار لبخند معصومانهی فرزندان همدم، بسیار قیمتیتر و ماندگارتر از تابلوی مغشوش یک دولفین است. |