بد نیست اینطور شروع کنم؛ برای من توفیقی است بودن در همدم؛ جایی که بزرگ وکوچک را هوای حضور در آن است. موسسهای که از استادان بلندآوازهی هنر و موسیقی، ورزشکاران قهرمان، مدیران بلندپایه، خیرین بزرگوار و مردم نیکوکار گرفته تا گروه های دانشجویی و اداری، همه و همه دوستش دارند و دوست میدارند که هرازگاهی، فرزندان و کارکنانش را به نگاهی بنوازند و با شادی فرشتگانش اوج بگیرند. من، توفیق این را دارم که یکی از خدمتگزاران کوچک همدم باشم. و این توفیق، در کنار مدیرانی هنرشناس و فروتن، لذتی دوچندان دارد... مدیرانی که خود تاریخچهی حشر و نشر با اهل هنرند... و یکی از این هنرمندان، کیوان ساکت است. کیوان ساکت را کیست که نشناسد؟ استاد توانای موسیقی ایرانی؛ آهنگساز و نوازندهی چیرهدست تار و سهتار. یکی از افتخارآفرینان بزرگ خراسان در عرصهی هنر روزگار ما. کسی که به واسطهی رفاقت قدیمی با مدیران موسسهی همدم، لطف ویژهای به این خانه و فرزندانش دارد و محال است با شنیدن نام همدم- چنانکه امیرسامانی برای بخارا- دلش نتپد و همزمان هوای شهر و دیار خاوران به سرش نزند و نغمهی بوی جوی مولیان و دیدار توس، سرندهد. کیوان ساکت، برای چندمین بار است که به انگیزهی پرسش احوال یاران و فرزندان همدم، میهمان موسسه است و این بار البته، خواهش مصرانهی ما را نیز برای برگزاری مراسم یادبودی-شما بگویید بزرگداشت- میپذیرد. (پس، عجالتا در جریان باشید که میخواهیم طی ماههای آینده انشاءالله، به همین مناسبت، جمعی از بزرگان ادب و هنر ایرانزمین را در تالار همدم گرد بیاوریم و شادمانه و مشتاق، به تماشای شکوه قامت این سردار خراسانی عرصهی هنر بنشینیم و «شرق اندوه»اش را چون «شبی باخورشید» با شوق شادی بنوازیم.) و اما؛ استاد ساکت در یکی دوساعت همراهی و گشت وگذارش در همدم، مثل همیشه، بر مدار همدلی میگردد و از لزوم مهربانی و دستگیری و یاری میگوید. اینها بخشی از حرفهای صمیمی و دلنشین اوست: « چیزی که در این دوران، انسان ها را از هم دور کرده است، نبود مهربانی است. مهربانی، تاحدی از جامعه رخت بربسته و در حقیقت معرفت کمرنگ شده است. و تنها چیزی که به گمان من می تواند انسان ها را به هم نزدیک کند دستگیری از افتادگان است و در دست داشتن دستانی که به انسانهای دیگر نیاز دارند. به قول فریدون مشیری: دست گنجینه ی مهر و هنر است گاه بر پردهی ساز گاه بر چهرهی نقش خواه بر دندهی چرخ گاه بر دستهی داس خواه در یاری نابینایی خواه در ساختن فردایی.... آنچه که من را همواره سبک کرده، این است که احساس کنم از وجود کوچک من و از حضور من در کرهی زمین، انسان دردمندی می تواند اندکی آلام و دردهایش را تسکین ببخشد. یا مثلا کاری بکنم که باعث شود من هم یک همدمی باشم و لو اینکه خودم اینجا نباشم، برای خشنودی این دختران رنج کشیده و نیازمند به مهر و محبت و عاطفه. شاملو می گوید: روزي ما دوباره كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد و مهرباني دست زيبايي را خواهد گرفت روزي كه كمترين سرود بوسه است و هر انسان براي هر انسان، برادري ست روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند قفل افسانه يي ست و قلب براي زندگي بس است... من افتخار میکنم که همدم کودکان محتاج به یاری و محبت باشم و این سعادت نصیب من بشود؛ این کمال بختیاری و خوشحالی و خرسندی است برای ما. من حقیقتا خودم را همدمی می دانم؛ یاوری برای کودکان این موسسهی خیریه» عليرضا_سپاهي_لايين ( مدير روابط عمومي همدم) |