لختی بخند، خندهی گل زیباست برای لبخند تو می آیم... همین ماه، همین مرداد داغ، همین روزها... تو خوشحالی و میخندی. من هم انسانم و میخندم . می آیم که با هم بخندیم... اگر تو را رها کنیم، در گردباد آسیبها به سمت تقدیر خشن خواهی رفت و این شایستهی انسانیت ما نخواهد بود. امسال چند تن از کودکان همدم در دبستان عادی پذیرفته شدند و این یعنی حضور در اجتماع، دیده شدن، دیدن و یادگرفتن و این همان با هم خندیدن است... گاهی برای وقایعی که در آن سوی جهان رخ میدهد به فکر فرو میرویم که؛ چگونه؟ چه شد؟ چه کردند؟ آنها برای کودکان بی سرپرست چه میکنند؟ برای کودکان معلول چطور؟ چگونه کودکان فلج مغزی را در زمانی کوتاه به انسانی توانمند بدل میکنند؟ ما همیشه به آنها نگاه کردهایم اما اینبار می آییم که مانند آنها عمل کنیم. در همین مرداد داغ، در ۲۵ مرداد من هم برای کودکان نیازمند کاری خواهم کرد... گسترش علم، عظمت خدا را اثبات میکند. کافیست نگاهی به نظم جهانی بیاندازیم و جایگاه خودمان را درک کنیم. ما را دردی مشترک و خندهای مشترک است و نقش ما اهدا و انتقال لبخند به لبهای خشکیده و منتظر توست... لبهایی خشکتر از گرمای ۲۵ مرداد... خورشید به ما نزدیک میشود. چشمان جهان باز شده است و از پس این عظمت، خنداندن لبهای تو کشتی نجات ماست. مرداد گرمتر میشود و در این گرمای سخت، لبخند تو سبب آرامش است... برای شکفتن لبخند تو می آییم؛ لبخند تو کشتی نجات و سبب آرامش ماست در این مرداد داغ. وعدهی دیدار ما؛ بیست وپنجمین روز این ماه مهربان و ادامهی همراهی ۲۵ تا ۲۹ مردادماه، در بازارچهی خیر و خرید همدم. #احمد_بهجت (گفتار درمان همدم) |