دو هنرمند آشنا، دو همدم بیریا پایان وقت اداری 23 مرداد است که خبر میدهند نعیمه نظامدوست و حدیث فولادوند دارند برای بازدید به موسسه میآیند. البته که خوشحال میشویم اما خستگی آخر وقت کمی از حوصلهی همکاران کاسته و ممکن است حال استقبالشان را کم کردهباشد. میمانیم و چشم به درهای مرکز میدوزیم. ساعت از چهار و پنج میگذرد و کمکم حوصلهی دختران همدم که دوساعتی است بهجای استراحت در خوابگاه، در کارگاهها آمادهی استقبال اند جای خودش را به ناامیدی و نگاه پرسشگرانه میدهد؛ پس چرا نیامدند؟! اما بالاخره میآیند. میآیند و 3ساعت بعد، وقتی بازدید پرحوصله و مشتاقانه و کنجکاوانه و صمیمانهیشان تمام میشود، آن خیل کلافه، هیچ نشانی از خستگی و ناامیدی و گلایه و اعتراض ندارند... حال همهی ما بهتر است و همهی ما از اینکه در کنار دختران همدم، میزبان این دو بانوی هنرمند شایسته و مهربان و متین و مودب بودهایم، به خود میبالیم. بازدید خانمهای هنرمند را، جناب سید احسان مصطفوی (مدیرعامل باشگاه فرانگران) هماهنگ کرده است که مثل همیشه به موسسه و فرزندانش لطف خاص دارد. بازدید، مثل همیشه، با حضور وخوشآمدگویی خانمِ مدیرعامل شروع میشود و بعد با همراهی و توضیحات متناسب دکتر حجت، از سرای مهر دیدن میکنیم و از گرمگرفتن و فروتنی این دو بانو با فرشتگان تختنشین بخش ایزوله اشک شوق و رضایتمان جاری میشود. سپس به تالار باشکوه موسسه میرویم و تحسین و تایید میهمانان از دیدن این سالن زیبا، ما را به آینده امیدوار میکند. بعد میرویم به گارگاه گلیمبافی که یکباره، صدای تحسین و تشویق دلپذیر دو میهمان ما، دختران را سرشوق میآورد. بعد هم کارگاه گلسازی و قلمزنی همدم از دو هنرپیشهی اهل عاطفه و خیر ما، استقبال میکند و در نهایت، نوگلان خانهی کوچک پناهگاهی و گروه سرود همدم، با شیرینزبانی و صدای گرم و همخوانی سرودهای خاطرهانگیز، میزبانی را به اوج میرسانند و حسابی از فولادوند و نظامدوست دلمیبرند؛ در حیص و بیص پخش موزیک، تکتم که متوجه رابطهی نزدیک نظامدوست و داریوش فرضیایی میشود، برای عموپورنگ اظهار دلتنگی میکند و همین کافی است تا شمارهی پورنگ گرفته شود و روی آیفون، خوش و بش شادانهی تکتم و پورنگ، حال ما را بهتر و دلهای دختران ما را خوشتر کند. در کنارش هم، مهتاب به اجرای فیالبداههی یک نمایش کوتاه طنز میپردازد که در نتیجه فولادوند ذوقزده و ناباور او را درآغوش میگیرد و برای اینهمه توانایی و تسلط، به مهتاب و خانم دکتر حجت تبریک میگوید. ساعت از 20 گذشته است اما دو میهمان ما همراه با جناب مصطفوی و خانم دکتر، همچنان صبورانه و بزرگوارانه، کنار تک تک بچههای همدم مینشینند، به درد دلها و اظهار علاقهی آنها گوش میسپرند و در یک قاب مشترک با دختران ما عکس سلفی میگیرند. و باید بگویم بعد از بیش از 3 ساعت همقدمی، نه تنها خستگی و شتابی به رفتن نداریم، که از اینهمه حوصله و عشق و عاطفهی گرم و نوعدوستی، نیروی مضاعف میگیریم و در دل، به آنان درود میفرستیم. آخرسر این را هم بگویم(فقط به شما میگویم!)؛ این دو بانوی هنرمند و نامآشنا که چند روزی است در مشهد مشغول فعالیتهای خیرخواهانهاند، پیش از ترک همدم قول میدهند خیلی زود برگردند و در نخستین شب از ایام بازارچهی همدم، میهمانان ما و دختران همدم را با حضور و همراهی خود، دلگرم و شاد کنند. |