ساعت در تماشاخانهی خورشید روی 6 دقیقه به 6 متوقف مانده است. شاید کنایهای است
به دههی شصت خورشیدی. و فضای کوچک تماشاخانه، درگیر تئاتر زمانلرزه است، داستانی
عشقی- اجتماعی (حماسی-ناموسی)، مربوط به دههی شصت و سالهای جنگ.
چهارشنبهشب دهم آبانماه، رفتهام نمایش «زمانلرزه» را ببینم. تماشاخانهی خورشید،
جای جمع وجوری است در حاشیهی بولوار معلم آزادشهر. جایی که به نسبت سالنهای مطرح
شهرمان، کمتر دیده و نامش شنیده شده است. میروم و از همان بدو ورود، سایهی غربت و
غبار معصومیت نشسته بر سیمای هنر نمایش مشهد، مشهود است. ساعت 7 شب، نمایش شروع
میشود. ظرفیت سالن، به زحمت از 60 تا70 نفر بیشتر است و در همین ظرفیت محدود هم،
نیم بیشتر سکوها و صندلیها خالی است. حس گزندهی غربت و مظلومیت هنر نمایش از در و
دیوار میبارد. به همت و محبت گروه کارگردانی و روابط عمومی این نمایش، قرار است
درآمد حاصل از دو نوبت نمایش زمانلرزه در روزهای نهم ودهم آبانماه به بچههای
موسسهی همدم اختصاص پیدا کند و در واقع، دلیل حضور من هم به عنوان همکار موسسه،
همین است و تقدیر از عنایتی که این گروه نمایشی در حمایت از فرزندان خیریهی همدم
داشتهاند. شاید به همین دلیل هم انتظارم استقابل بیشتری بودهاست و حالا که
میبینم سالن کمی تا قسمتی خالی است، این خلوت، بیشتر به دلم کارگر میشود و
درکنارش، غم غربت هنر و خصوصا هنر تئاتر، بیشتر روی دلم سنگینی میکند.
یکساعت بعد که نمایش تمام میشود، از یک طرف خوشحالم که هنر نمایش، به رغم
بیتوجهی عام وخاص، هنوز بالنده و سرزنده در تقلای تجلی و تعالی است و خوشحالم که
شاهد اجرای نمایشی دلنشین و قابل قبول و تحسین بودهام از همشهریانم و هم دلخورم که
چرا چنین هنری، با چنین پتانسیل بالایی از شکوه و نمایش در شهرمان مشهد، اینگونه
باید در محاق بیمهری گرفتار باشد؟!
زمانلرزه، بهرغم تایم نهچندان طولانی و طراحی ساده و سالن اجرای کوچکش، کاری
دیدنی است و من حقیقتا از تماشای بازیها و میزانسن کار، لذت بردم. داستان
زمانلرزه، بیش از هرچیز، آدم را یاد فیلم «سوتهدلان» زندهیاد علی حاتمی
میاندازد. ملودرامی عاشقانه که مثل نسخهی قدمیاش و مثل تمام داستانهای ازاین
دست، با تقابل سنتی و همیشگی عشق و عقل و میانداری جنون، کلید میخورد و در دالانی
از روزمرگی و حرص و حسد و نگرانی وامید و غم و شادی، به سمت پایان اندوهبار ناگزیرش
پیش میرود.
الآن که این یادداشت را مینویسم، متاسفانه دو شب بیشتر به پایاناجرای کار نمانده
است. هرچند که به گفتهی سعید توکلی(طراح، کارگردان و بازیگر نقش ناصرخان در نمایش
زمانلرزه)، گویا استقبال از این کار در شبهای گذشته بهتر بوده است، اما کاش میشد
که در همین دو شب باقیمانده، دلسوزان فضای فرهنگی و هنری شهرمان، آستین همت بالا
بزنند و صندلیهای خالی تماشاخانهی خورشید را پر و دستاندرکاران این نمایش را به
آیندهی کار و هنرشان دلگرمترکنند. زمانلرزه، هم بهتنهایی و فارغ از دغدغههای
انسانی و خیرخواهانه، ارزش دیدن دارد. هم ازاینکه عوامل به فکر همدم بودند و ما و
بچههای موسسه را میهمان نیکاندیشی خود کردند. و هم به خاطر اینکه مادرهنر دیرپای
تئاتر، در این شهر نیاز به حمایت دارد.
اگه وقت کردید، درهمین دوشب برای تماشای زمانلرزه تشریف ببرید و بدانید پشیمان
نمیشوید؛ ساعت ۷شب. بین چهارراه دانشآموز و معلم ۲۸. تماشاخانهی خورشید. هنردوست
و نیکاندیش باشید؛
زمانلرزه/ کارگردان؛ سعیدتوکلی/ نویسنده؛ اصغر گروسی/ تهیهکننده؛ میثم رضوانی/
سرمایهگذار؛ محمدامین هراتی/ بازیگران؛ امیرمحاسبتی- مرجان علوی- یوسف سلطانی-
نیلوفر پناهی و سعید توکلی/ مدیرروابط عمومی و تبلیغات؛ مسعود ذکاوت.
* علیرضاسپاهی لایین |