روی همین زمین، آری همین زمان، جایی در همین نزدیکی، پشت پلک های سنگینی که دیدن را بهانه میکنند، دخترانی از همین سرزمین خانه ای دارند، سر پناهی، جایی که دل های کوچک شان را از تلاطم غمها و بی مهری روزگار، در امان می دارد. درنگ جایز نیست، بی دعوت باید رفت به زیارت چشمانی که همه چیز را پاک، زیبا، دوست داشتنی، ساده و کودکانه می بینند. و چه حسرتی دارد تماشای این همه بینیازی کودکانی که بزرگ نمی شوند، بد نمی شوند و بی مهر نمی شوند. بی بهانه، باران را شادمانه باید در آغوش گرفت در باغچه ای که مریم را و نرگس را در خود جای داده. و تکتم مینای خوش آواز آن است... و اگر از گلی بپرسی آرزویش چیست خواهد گفت... به تماشای دستان کوچکی بنشین که بر تار و پود زندگی گره عشق می زند. و گوش به نوای دل انگیزی بسپار که با دل هایشان کوک شده... با هم می رقصند، با هم میخوانند، با هم می خندند. در خانه ای از جنس گرمای پدارانه و محبت مادرانه، گل ها پژمرده نمی شوند. اما دور از خانه، هراس از فردایشان هست و بی مهری به دنیایشان؛ دنیایی کوچک و ساده که درآن برای دوستی یک سلام، و برای دوست داشتن یک نگاه کافی است. روی همین زمین، آری جایی در همین نزدیکی، دخترانی از همین سرزمین، خانه ای دارند؛ «همدم» که «فتحالمبین» هم نامیده میشود. #ترانه_میلادی |