نوعی نگارش در امینآباد نگاهی به کتاب: «امین آباد شعبهی دیگری ندارد»، از غزال نوعی «فرهنگ شرقی از کودکی به ما میآموزد که باید برای حفظ خانواده بکوشیم. باید که از خود و خواستههای شخصی خود بگذریم، چون نهاد خانواده ارجح است. خواسته یا ناخواسته، این آموزهها در ما ریشه دوانیدهاند. آنجا که باید حرف بزنیم، سکوت میکنیم، آنجا که باید هوار بزنیم، از درون میگرییم...». این چند سطر را از صفحهی 78 کتابی حدودا 150 صفحهای انتخاب کردهام به نام: «امین آباد شعبه دیگری ندارد». کتابی که توسط انتشارات آیین ما به چاپ رسیده، آن را غزال نوعی نوشته و در همین سال 96 روانهی بازار کتاب کردهاست. کتاب غزال نوعی که در مجموع بین خاطرهنوشت و قصهی کوتاه و یادداشت روزانه و حتی تحلیل و تفسیر جدی از زندگی و فرهنگ ایرانیجماعت، در رفت و آمد است، علاوه بر پیشگفتار، 27 سرفصل دارد و هر بخشش به شرح و بسط تاملی مستقل و درعین حال مرتبط با زندگی نویسنده، اختصاص یافته است. آنچه کتاب غزال نوعی را خواندنی میکند، علاوه بر صمیمت و صراحت، این است که: نویسندهی کتاب، با ذوق خاصی اتفاقات مختلف و گاه متضاد را، بر بستری از ملاحت و مطایبه روایت می کند، تا بهزعم او، کمک حال مخاطب برای دنبال کردن داستان زندگیاش باشد. اما آنچه دراین میان بیشتر جلب توجه میکند، تمهید نویسنده برای همراهکردن مخاطب نیست، بلکه روانی و راحتی او در مواجهه با وقایع روزمره و هوشمندی ملایم و پیوستهای است که در نگاه و زبان و بیانش، زنجیروار به هم گره میخورد و مثل دستهی سینهزنی، در خیابانی از درختان و انسان و پرندگان و زنبورخان*، پیش میرود. این کتاب را طی ساعاتی که همین در دست داشتم- و البته بهدلیل گرفتاریهای متعدد، قاعدتا بیشتر از یکیدوساعت در روز نبود- هم من خواندم و هم همسر و دخترم. گاهی پیش آمد که دو نفری سروقت کتاب میرفتیم و خواهان خواندنش بودیم. دلیلش هم این است که امین آباد، در کنار نثر یکدست و ویرایش نسبتا خوبی که دارد، کتابی شیرین و متنوع است و پاسخگوی سلایق و سطوح مختلف ذوقی و ادبی. برای همین، چه ذوق و ذهن سیال داشته باشی و دغدغهی پساساختارگرایی و چه خط قرمزت در داستانخوانی، از هزارویکشب و سندبادنامه و امیرارسلان نامدار فراتر نرود، امین آباد، میتواند برایت شعبهای بازکند و متقاعدت کند که ساعاتی دم در این شعبه بنشینی و با زیروروکردن اوراق، از آمریکا و اروپا تا دوبی و ایران، پا بهپای غزال نوعی، بهنوعی طیالارض کنی. شعبهای که بههیچوجه قصد شعبدهبازی و داستانسازیهای معمول ندارد، نمیخواهد قوت قلم نگارنده را به رخ بکشد، نمیکوشد به هر قیمت، قصههای مکشمرگمای سانتیمانتالیستی زنانه تعریف کند، سعی ندارد تخیلات زنمدارانه (به تعبیر معروف فمینیستی و به پیشنهاد من فهیمیستی/ فهیمهرحیمیوار) ببافد و در عین حال، از تمهیدات لازم برای همذات و همراه کردن مخاطب هم غافل نیست. همسرم میگوید کتاب خیلی ساده نوشته شده است و من تاکید میکنم که؛ ساده نوشتن، ساده نیست. آنچه در این کتاب برای من از حیث جامعهشناختی و روانشانسی فردی و فرهنگ ملی، مغتنم است و جالب مینماید، راحتی و بیپیرایگی نویسنده در برخورد با برخی تابوهای دیرسال بخصوص در حوزهی مسایل مذهبی است. بخشی از مصداق سخنم رفتارهای رمبو(همسر سابق) و نقدهایی است که خانم نوعی به عنوان نویسنده از این رهگذر به مسایل جاری داخل و خارج ایران دارد. یادم میآید که خود خانم نوعی در مراسم رونمایی کتابش، درهمین ارتباط با مضمونی مشابه گفته بود: در جامعهی ما خیلی ها به دلیل تعارفات متعارف، به خودشان جرأت نمی دهند که بنویسند و احساسات شخصیشان را به اشتراک بگذارند، ولی باوجود اینکه همه ملاحظات و ترس هایی دارند، باید این جرأت را به خودمان بدهیم که بر ترس غلبه کنیم و حرفمان را بزنیم.... از منظر من، امینآباد، سرزمین ماست و خانم نوعی، نوعی از نوشتن در این زادبوم ارائه میکند که هرچند از منظر حرفهای در دستهبندیهای ادبی روزگار ما جای چندانی ندارد، اما به دلیل صداقت و اصالتش، میتواند زمینهساز رشد و شکوفایی ذوقی و شکوهی منتَظَر برای قلم این زن پایمرد (از جنس آنچه برای «جیکی رولینگ» اتفاق افتاد)، باشد. به خانم نوعی برای نوشتن این کتاب شادباش میگویم و امیدوارم، جادهی پر پیچ و خم زندگی، برای او به مناظری منتهی شود که هرچه میخواهد دریغ کند جز مجال دقیقتر دیدن، بیشتر دانستن و بهتر نوشتن. .......................... * زنبورخان، عروسک شخصی یا شخصیت عروسکی و ناظر همیشهی وقایع زندگی نگارندهی کتاب است. امین آباد شعبهی دیگری ندارد |