زهرا جعفرزاده| صدا صدای دمام بــود و فلوت و تنبک و
پرکاشن که در سالن ســرخ طنین انداز بود. نوای خوش آهنگ
دختران سیمابی پوش گروه کرال از پشت میکروفن ها به کمک
آمده بود تا مخمل گونش کند و نوازندگی »ارمیا« از پشت پیانو
را ریتم دارتر. شقایق و اعظم و مهتاب و تکتم بلند می خواندند و
از گوشه چشم به سیامک و بردیا و مهدی چشم دوخته بودند تا
انگشتان شان ریتم های درست تنبک و پرکاشن و دمام را ضرب
ِ
بگیرند. مرتضی تک نواز گروه اما رسا و رها صدایش را به بیرون
پرتاب می کرد تا جمع حاضران نشســته بر روی صندلی های
مخملی سالن، همان ها که اشک در چشمان شان حلقه زده بود
و لبخند از لبان شان کمرنگ نمی شد، بیش از همیشه توانایی های
خودش و هم گروهی هایــش را باور کنند: »ای ایــران، ای مرز
پرگهر« را بلندتر از همیشــه خواند و شقایق و اعظم و مهتاب و
تکتم بمی صدایش را گرفتند. ارمیا، کوچکترین نوازنده گروه،
با دســتان ظریف اش در انتهایی ترین بخش سن، پشت پیانو،
کلیدها را نوازش می کرد و ریتم هایش را نه با چشم که با گوش
و تکان های سر هماهنگ می کرد، او نت هایش را از بر بود در دل.
بعدازظهر جمعه برای تمام ۴00 نفر حاضر در ســالن سوره
حوزه هنری، شــب ویژه ای بود؛ درست مثل نام گروه: »ارکستر
ملی ویــژه.« تمام 20 نفر روی ســن نقره گون، تک تک شــان
آدم هایی خاص هســتند. آنها معلولیت های ذهنی و جسمی و
حرکتی شان را پشت صحنه جا گذاشتند و حاا رو به چند صد
نفر دســت ها را روی فلوت و تنبک و دمام و پیانو و کمانچه قفل
کردند تا بگویند: »ما می توانیم«. لوریس چکناواریان اجرای شان
را سراسر عشق خواند و مریم گیاســیان، رهبر ارکستر، آنها را
پیامبران صلح معرفی کرد: »این گروه با هدف برقراری صلح در
جهان راه اندازی شده است.«