در باب انیمیشنی که نامزد اسکارشد موسسهی خیریهی همدم مسئولیت بهبود زندگی و آموزش شبانهروزی 400 دختر بیسرست را به عهده دارد. همهی این دخترها برای خادمین همدم و همهی کسانی که با آنها آشنایی دارند ارزشمند و عزیز هستند. خیلی ها، از آنها طلب دعای خیر دارند. بسیاری از مردم، در کنار این بچهها تمرین انسانیت و عشق میکنند. اهمیت حضور این دختران برای شهروندان عزیز مشهدی و حتی سایر شهرهای دیگر کشورمان روشن است. البته من نمیخواهم در مورد همدم حرف بزنم. میخواهم روایتگر انیمیشنی باشم که قصهاش تا حد زیادی سیاه است و از سرزمینی سخن میگوید که درآن ارزشدادن به دختران کوچک و بزرگش جایی ندارد و این دختران حتی حق زندگی معمول در کنار سرپرستانشان را هم ندارند. روزی روزگاری، در کشوری خیالی و پر از غم، زنان دیگر جایگاهشان را به عنوان یک انسان از دست داده بودند. آنها، بدون برادر، همسر یا پدرشان حق خروج از خانهها را نداشتند. مردهای این جامعه مدام به زنان لزوم زندگی در تنهایی اندرون خانه را یادآوری و حتی این کار را یک ارزش والا تلقی میکردند. در این جامعه، زنان اصولا حق کار بیرون منزل را نداشتند و اگر ضرورتی پیش میآمد، قهرمانهای داستان که دختران کوچکی بودند موی سرشان را کوتاه میکردند و با لباس پسرانه مشغول کار میشدند و اسامی حقیقیشان «پروانه» و «شازیه» را به نامهای مردانهای مانند «دلاور» و «آتیش»، تغییر میدادند. چون آنها در نوجوانیشان صرفا در قامت یک پسر، حق زندگی را پیدا میکردند و جهان اطرافشان به قدری تاریک و پر از کثافت بود که این حق را تنها در ازای کنار گذاشتن هویت زیبایشان و تبدیل شدن به چیزی که نبودند، به آنها اعطا کند. در کشور خیالی و پر از سیاهی و ناراحتکنندهای که از آن صحبت کردیم، خواندن کتاب، داشتن عکس و مواردی از این دست، جرم به حساب میآمد. اهالی آنجا دین را بهانهای برای جنگ و کسب اعتبار و بهخصوص زن را موجودی بیارزش تلقی میکردند. اینها را گفتم، که بگویم نان آور (The Breadwinner) که نام اصلی آن «پروانه» است، قصهای از همین جنس و از درون همین شهر سرشار از سیاهی تقدیمتان میکند. و خبر بد این که؛ توصیفاتی که به کار بردم، فقط دربارهی کشوری خیالی صادق نیست؛ این، به واقع وضعیت کشوری است در نزدیکی ما، به نام «افغانستان». استودیوی ایرلندی انیمیشنسازی کارتون «سالون» تا به امروز سه انیمیشن بلند سینمایی روانهی اکران کرده که هر سه نامزد جایزه اسکار شدهاند. «راز کلز»، «آواز جنوب» و حالا انیمیشن «نانآور» به تهیه کنندگی آنجلینا جولی محصول 2017 که بر اساس کتابی به نویسندگی دبورا الیس و از خاطرات مصاحبههای شخصی او با چند افغانی فراری در سفرش به پاکستان، نوشته شده است. نانآور، داستان زندگی دختری به نام پروانه است که با پدر معلمش در شهرشان دستفروشی میکنند. پدر بعد از اینکه جلوی یکی از مامورین طالبان میایستد و با او دهان به دهان میگذارد، بازداشت و به زندان «پل چرخی» فرستاده میشود. خانوادهی پروانه که متشکل از مادرش فاطمه، خواهر بزرگترش ثریا و برادر ۳ سالهاش زکی است، در ابتدا به دنبال پدر میروند ولی زمانی که تمام راهها را برای دیدن او یا آزاد کردنش بسته میبینند، میفهمند که باید زندگیشان را بدون او بگذرانند. از آنطرف به علت اینکه هیچ زنی در افغانستان حق ندارد تنهایی در شهر تردد کند و یا هیچ مغازهای به زن تنها جنس نمیفروشد، نمیدانند تکلیفشان چیست و باید چگونه امورات خود را بگذرانند. پروانه با کوتاه کردن موهای خود، خودش را شبیه پسرها میکند و زندگیاش را به عنوان یک پسربچه در شهر ادامه میدهد. او وارد دنیای جدیدی میشود که پیش از این بهدلیل دختر بودنش نمیتوانست آن را تجربه کند. او به نوعی نان آور خانه میشود. دیدن انیمیشن نانآور البته برای بچههای امروزی میتواند استراحتی باشد از دنیای قهرمانزده و سوپرقهرمانان و هیولاهای آنها و درسی باشد از حقیقت زندگی و مشکلات آن. واقعیت آن است که انیمیشن نان آور مخاطبین بزرگسال را بیشتر از کودکان هدف گرفتهاست؛ مخصوصا آنجا که قصههای پریگونهای به رسم همیشگی آثار استودیو کارتن سالون در بطن داستان اصلی روایت میشود، مفاهیم بزرگسالانهای در خود جای دادهاست که کمتر بچهای قادر به درک آنهاست. حتی نام پسرانه «آتش» که پروانه بهمنظور ورود به زندگی و دنیای پسرانهاش برای خود انتخاب میکند، اشاره و نمادی به حکایت عطار یعنی همان پروانه و عشقش به آتش است که با وجود خطر داشتن دایم گرد آن میچرخد. این حجم از نشانهشناسی در یک انیمیشن بینظیر است ولیکن طبعا برای همگان قابل درک نیست. دیدن این فیلم از نظری برای خراسانیهایی که این معرفی را میخوانند، میتواند خاص و جالب باشد. ساکنین استانهای خراسان رضوی و جنوبی با توجه به میزبانی سالیان طولانی از افاغنهی عزیزو مظلوم، میتوانند با حال و هوای فیلم ارتباط بهتری برقرار کنند. در بعضی روستاها و شهرکهای مرزی کشور خودمان هم گاهی مخالفت با درس خواندن دختران و کار کردنشان را شاهدیم و حتی گاه منظرهی دلهرهآور کودکان کار، در همین چهاراه نزدیک خانهی همهی ما قبل مشاهده است. اخیرا در خبری به نقل از ناهید تاجالدین نماینده مردم اصفهان و عضو هیات رییسهی کمیسیون اجتماعی مجلس دهم، آمار کودکان کار در ایران 3 تا 7 میلیون نفر عنوان شده بود. وی تاکید کردهبود که: «ورود این کودکان به بازار شغلی زیرزمینی باعث شکلگیری معضل بهرهکشی میشود. ضمن اینکه زمینه را برای سوء استفاده از این کودکان بیش از پیش فراهم میآورد.» در دنیای داستانی انیمیشن نانآور، بچهها جایی برای بازی و دلخوشی ندارند. هرچه هست کار است و جمع کردن پول با مصیبت و تلاش و در نهایت دلخوش بودن به خریدن دو قرص نان با مزد یک روز کار و دقیقا نانآور شدن به معنی خاص کلمه. و این داستان واقعی، متاسفانه در همهی دنیا و حتی کشور خودمان هم هر روز تکرار میشود. البته فرقش این است که لازم نیست لباس مردانه بپوشی تا اجازه کار کردن داشته باشی، بلکه دخترها با همان لباس خودشان و چهرهی آفتابسوخته سر چهارراهها مشغول گل فروشی و... هستند. |