مثل معروفی هست که میگوید«آسیاب به نوبت» و این معنایش آن است که دنیای بزرگ ما، همچون آسیابی مشغول آرد کردن گندم زندگی انسانهاست؛ یکی یکی، آدمها متولد میشوند، بزرگ میشوند، زندگی میکنند و نهایتا پس از نشستن آرد پیری بر روی و موی همه، با باری از اعمال نیک و بد، رخت رحلت میپوشند و به ابدیت میپیوندند... دراین آسیاب نوبتی، قرنها و هزارههای متوالی، دیگران آمدند و رفتند تا اینکه سرانجام نوبت به ما رسید. ما، آدمهای این روزگار، با انبوه گرفتاری و امیدواری... و صدالبته یقین به اینکه بخواهیم و نخواهیم، نوبت نهایی ما هم میرسد و باید آمادهی رفتن به دیار باقی باشیم، دیر یازود... دایناسورهای عظیمالجثه، پس از حیاتی چندصد میلیون ساله، از روی زمین رفتند و جز فسیلهایی سنگی کج و معوج برجا ننهادند. اجداد ما هم از زمان میمون بودن، تا زمان آدم شدن، رفتند و حتی اغلب نشانی از گورشان هم برجا نیست... لابد ما هم میرویم. تردید نکنیم. حرف من اما این نیست. حرفم این است که موجودات گذشته و درگذشته را هر عاملی از میان برده باشد، آنها مستحق هزاران سال حکمرانی بر کرهی خاکی بودهاند... چرا که نه بمبی داشتند و نه تفنگی، نه کارخانهی آلایندهای، نه ذهن سیاس و خودخواهی... حتی بیشترشان عقدهی نژادی و استعماری و بهرهکشی اقتصادی و انگیزهی تبلیغاتی و تحمیق و فریب دیگران را هم نداشتند. ولی رفتند و چیزی برجا نگذاشتند جز همان سنگواره و همان گور کوچک و همان غبار پراکنده که شاید میتواند درسی باشد برای ما نوادههای نامیمون! اما، ما چه؟ آیا ما داریم زندگی میکنیم؟ آیا ما ارزیابی درستی از وضعیت خود داریم وآیا میدانیم به چند درصد از هدفی که پروردگار بزرگ طبیعت برای خلقت ما در نظر داشته، رسیدهایم؟ بهنظر میرسد که؛ ما انسانهای معاصر، فقط داریم قدم به قدم به خودکشی جمعی نزدیکتر میشویم؛ با اینهمه خودخواهی، زیادهخواهی، جنگطلبی، مرگخواهی، بیشعوری و بیدردی و بیعشقی و بیفکری و بیفرهنگی و گریز از ارزشهای مهم و مشترک تاریخی و بیتوجهی به نیازهای مشترک و نیازمندانی که چشمشان به همیاری ماست و ما که چشممان به گردآوردن و انبارکردن بیشتر است. آیا وقت آن نیست که بنشینیم و کمی بیشتر به آمهای دیگر مهر بورزیم؟ شاید همین فردا چرخش این آسیاب نوبت را به ما داد و بیمقدمه راه افتادیم با کولهباری از آرد پیری و خستگی و برای هجرت همیگشی، در غبار جادهی مرگ گم شدیم. آنگاه آیا ردپای روشنی از ما بجا خواهد ماند؟ |