موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: پنجشنبه ۱۴۰۳ اول آذر

هشت ستاره‌ی تابان شعر
 

عماد عشق؛

 عماد خراسانی متولد سال 1299 در توس (مشهد) و نام کاملش عمادالدین حسن بُرقعی است. او در جوانی با تخلص «شاهین» یا «شاخص» شعر می‌گفت و سپس تخلص «عماد» را به پیشنهاد دوست و یار صمیمی‌اش مهدی اخوان ثالث برگزید.

عماد خراسانی بدون شک یکی از غزلسرایان خوب معاصر است؛ او از روی تفنن غزل نمی‌گفت بلکه مفهوم غزل یعنی عشق و دوست‌داشتن را می‌شناخت و به کار می‌برد.

از آثار عماد می‌توان به «یک شب در بهشت»، «شبی بر مزار خیام»،  کتابچه «سبو» و«دیوان عماد خراسانی» اشاره کرد.

عماد، در 28 بهمن 1382 در تهران درگذشت.

 

  این شعله

 

 ای کاش چو پروانه پری داشته باشم         

تا گاه به کویت گذری داشته باشم

 گر دولت دیدار تو درخانه ندارم                   

ای کاش که در رهگذری داشته باشم

 از فیض حضور تو اگر دورم و محروم            

از دور به رویت نظری داشته باشم

 گویندکه یار دگری جوی و ندانند                  

بایست که قلب دگری داشته باشم

 از بلهوسی ها هوسی مانده نگارا            

وان اینکه به پای تو سری داشته باشم

 تاریک شبی گشت شب و روز جوانی                         

ای کاش امیدسحری داشته باشم

 در مجلس ارباب تکلّف چه بگویم                         

در میکده باید هنری داشته باشم

 بگذار که از دوستی باده فروشان              

رگبار غمت را سپری داشته باشم

 هم صحبتی و بوس وکنارت همه گو هیچ                

من از تو نباید خبری داشته باشم؟

بسیار مکن ناله که این شعله عمادا             

می سوزد اگر خشک و تری داشته باشم!

* عماد خراسانی

 

  اخوان، خراسانی‌زبانِ نوپرداز؛

   مهدی اخوان ثالث متولد 1307 در مشهد است. شاعر پرآوازه‌ی ایرانی که نام و تخلصش در اشعارش م.امید بود. اشعارش زمینه‌ی اجتماعی دارند و گاه حوادث زندگی مردم را به تصویر کشیده است.

اخوان ثالث در شعر کلاسیک فارسی توانا بود و در ادامه به شعر نو گرایید و چیره‌دستی‌اش در شعر حماسی است. وی همچنین آشنا به نوازندگی تار و مقام‌های موسیقیایی بود.

مهدی اخوان ثالث سال 1369 در تهران درگذشت و در توس در جوار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شده است.

آثار اخوان ثالث عبارتند از: ارغنون، زمستان- آخر شاهنامه- از این اوستا- منظومه (شکار)- پاییز در زندان- عاشقانه و کبود- بهترین امید- زندگی می‌گوید: اما باید زیست- در حیاط کوچک پاییز در زندان- دوزخ اما سرد- ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم- آورده‌اند که فردوسی- درخت پیر و جنگل- پیر و پسرش- نقیضه و نقیضه‌سازان- کتاب مقالات- بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج- برگزیده اشعار- گزینه اشعار- شاملو مردی دوست داشتنی.

 

 باغ بی برگی  

 

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش

باغ بی برگی،

روز و شب تنهاست،

با سکوت پاکِ غمناکش

سازِ او باران، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی‌ست

ورجز،اینش جامه ای باید

بافته بس شعله زرتار پودش باد

گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهد

باغبان و رهگذران نیست

باغ نومیدان

چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی‌تابد

ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید؛

باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه‌های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید

باغ بی‌برگی

خنده اش خونی‌است اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

پادشاه فصلها؛ پاییز!

* مهدی اخوان ثالث

 

صاحبکار، سهی‌قامت شعر و اخلاق؛

 ذبیح‌الله صاحبکار سال 1313 در روستای دولت آباد تربت حیدریه متولد شد. وی با تخلص «سهی» شاعری خوش‌ذوق و آشنا به اسلوبها و قالبهای کلاسیک شعر فارسی بود و عمده همت خود را صرف بسط و گسترش شعر دینی و متعهد کرد.  

صاحبکار، در غزل به حافظ و صائب تبریزی و در قصیده به مسعود سعد سلمان نظرداشت و خود غزل‌سرایی متبحر و شیوه‌ی سخنش به غزلیات مرحوم رهی معیری نزدیک بود.

وی در سال 1381 درگذشت و آرامگاهش در مقبره‌الشعرا در کنار نگاهبان بزرگ شعر پارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی قرار گرفت.

آثار ذبیح‌الله صاحبکار عبارتند از:

تصحیح تذکره عرفات العاشقین و عرفات العارفین تقی‌الدین اوحدی- تصحیح دیوان مشفقی بخارایی- تصحیح دیوان حزین لاهیجی - بهترین مراثی با عنوان «شفق خونین».

 

دل‌گرفته

 

من که راضی شده‌ام رزق مقدّر شده را

نکشم ناز گدایان توانگر شده را

 چه به جا مانده که در پای عزیزان ریزم؟

باغ آفت‌زده را؟ یا گل پرپر شده را؟

 سفله را لقمه‌ای از حکمتِ لقمان خوش‌تر

خارِ صحرا چه کند قطره‌ی گوهر شده را؟

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

دیده‌ام بس که من این رنج مکرّر شده را

 در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است

بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

 ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند

رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را

 گر تو ای عشق به رویم نگشایی در فیض

کس پناهی ندهد رانده ز هر در شده را

 بس که ناکام "سهی" زیسته‌ام در همه عمر

قصّه پنداشته‌ام  کامِ میسّر شده را

 ذبیح‌الل صاحبکار(سهی)

 

مردی با نغمه‌های قدسی؛

 غلامرضا قدسی به‌سال 1304 در مشهد متولد شد. نسب او به میرزا محمدجان قدسی مشهدی (شاعر مشهد در دوره صفویه) می‌رسد، که خزانه‌داری آستان قدس را به عهده داشت و در عهد شاه جهان که عصر رونق شعر فارسی در هند بود، به آنجا سفر کرد.

قدسی شاعر غزل بود و به سبک هندی گرایش داشت و در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی شعرش را به کار گرفت. او با انگیزه‌ی تشکل بخشیدن به اوضاع ادبی خاستگاهش «انجمن ادبی فردوسی» مشهد را بنیاد نهاد. همچنین برای تدوین دیوان شعر جدش به هندوستان رفت که سایر نسخه‌های خطی این شاعر را نیز یافت.

غلامرضا قدسی در سال 1368 درگذشت و در جوار جودیِ شاعر در صحن آزادی حرم امام رضا «ع» به خاک سپرده شد.

آثار غلامرضا قدسی عبارتند از: مجموعه شعر، کتاب شعر امروز خراسان - مجموعه شعر، غزل معاصر ایران- دیوان اشعار «نغمه‌های قدسی»- مجموعه‌ی شعر، کتاب نسیمی از دیار خراسان- یاران پیامبر، درباره‌ی تاریخ اسلام. 

نظری ما را بس

 

هم چو خورشید به عالم نظری ما را بس

نفس گرم و دل پر شرری ما را بس

 خنده در گلشن گیتی، به گل ارزانی باد

هم چو شبنم به جهان چشم تری ما را بس

 گر چه دانم که میسر نشود روز وصال

در شب هجر، امید سحری ما را بس

 اگر از دیده ی کوته نظران افتادیم

نیست غم، صحبت صاحب نظری ما را بس

 شد برومند ز خون دل ما نخل سخن

اگر این نخل دهد برگ و بری ما را بس

 در جهانی که نماند ز کسی نام و نشان

قدسی! از گفته ی شیوا اثری ما را بس

* غلامرضا قدسی

قهرمان، پهلوان خراسانی سبک هندی؛

 محمد قهرمان متولد 1308 در روستای امیرآباد تربت حیدریه بود. او زبان بومی تربت حیدریه را به خوبی می‌دانست و بسیاری از اشعارش به زبان محلی است.

وی 27 سال به عنوان کتابدار دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشغول به فعالیت بود. علاقه‌ی محمد قهرمان در سرودن شعر، در غزل و به ویژه سبک هندی به اندازه‌ای بود که یکی از شعرای به نام غزل سرای هندی شد. وی سال 1392 درگذشت ودر کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد. برخی آثار شعری و تألیف و تصحیح محمد قهرمان عبارتند از: کلیات صائب تبریزی- دیوان میلی مشهدی- دیوان حاج محمد جان قدسی مشهدی- دیوان حکیم همدانی- دیوان صیدی طهرانی- دیوان دانش مشهدی- دیوان سلیم- دیوان ناظم هروی- دیوان اشعار قدسی- دیوان اشعار کمال (گلشن کمال) - بازخوانی علمی تذکره عرفات العاشقین- گزیده اشعار طغرای مشهدی- ده نامه مهدی اخوان ثالث به محمد قهرمان - فریادهای تربتی- دیوان اشعار محمد قهرمان- خدی خدای خُدم(اشعار محمد قهرمان به لهجه تربتی)- دم دربند عشق- روی جاده ابریشم- به خط روشن عشق.

 

 رفتی و...

 

 به دل جمع درین دایره گامی نزدم

گرچه پرگار شدم دور تمامی نزدم

 آهی از دل ندواندم به سر راه سحر

گلی از ناله ی خود بر سر شامی نزدم

 ضعف تن سایه صفت داشت زمین گیر مرا

بوسه چون پرتو مه بر لب بامی نزدم

 ساز افتاده ز کوکم خجلم ای مطرب

که به دلخواه تو یک بار مقامی نزدم

 خصلت من چو دگرگونه شد از گشت زمان

طعنه از پختگی خویش به خامی نزدم

 تشنه ی شهرت بیهوده نبودم چو عقیق

زخم بر دل به طلبکاری نامی نزدم

 راه بردم ز قناعت چو به چشم و دل سیر

بر سر خوان فلک لب به طعامی نزدم

 من که با شور سخن شعله دماندم از سنگ

در دلت آتشی از سوز کلامی نزدم

 گرچه ای غنچه دهن تشنه ی بوسی بودم

لب خواهش نگشودم در کامی نزدم

سرگران از من مخمور گذر کردی دوش

رفتی و از می دیدار تو جامی نزدم!

* محمد قهرمان

کمال‌، گلشن قصاید؛

 

احمد کمال‌پور متولد سال 1297 در مشهد و با تخلص «کمال» از شاعران قصیده سرای خطه‌ی خراسان بود.

کمال در سرودن انواع شعر توانایی و به خصوص در قصیده سرایی مهارت و استادی داشت. اشعارش از انسجام لفظ و لطف مضمون برخوردار است.

 وی در تاریخ ۲۳ ی شهریور ماه سال ۱۳۷۷درگذشت و درمقبره‌الشعرا در جوار فردوسی، به خاک سپرده شد.

گزیده‌ی آثار شاعر با عنوان «آیینه‌ی کمال» نخست به کوشش محمدحسین ساکت و سپس تحت عنوان دیوان اشعار کمال (گلشن کمال) به کوشش زنده‌یاد محمد قهرمان به چاپ رسیده است.

 در زمین کربلا...

 ز کویت، ای برادر! با دو چشم خون‌فشان رفتم

ز بار رنج و غم با قامتی هم‌چون کمان رفتم

 تو گر از خون خود، این سرزمین را گلستان کردی

ولی من هم‌چو بلبل با فغان زین گلستان رفتم

 امیدم بود روزی سوی یثرب با تو برگردم

به سوی شام آخر بی‌تو، ای آرام جان! رفتم

 بمان، ای کاروان‌سالار! فارغ‌دل در این منزل

که من با کاروانی حسرت و آه و فغان رفتم

 تو ماندی با شهیدان در زمین کربلا و من

به سوی شام، همراه زنان و کودکان رفتم

 تو کردی آشیان در این چمن، ای عندلیب جان!

من آخر بال و پر بشْکسته از این آشیان رفتم

  به سوی غربت از این دشت با صد ناله و شیون

به همراه اسیران، چون درای کاروان رفتم

به یاد تو، «کمال» از سوز دل پیوسته می‌گوید:

ز کویَت، ای برادر! با دو چشم خون‌فشان رفتم

* احمد کمالپور(کمال)

 

باقرزاده، بقای شعر و خیر؛

 

علی باقرزاده متخلص به «بقا» متولد 1308 در مشهد؛ شاعر، ادیب، نویسنده، بازرگان، نیکوکار و مقام‌دار دانشگاهی ایرانی بود که برای قطعه سروده‌هایش شهرت فراگیر یافت.

وی در سالهای 58 و 1357 مدیر اداره اتاق بازرگانی و صنایع بازرگانی در استان خراسان بود. سال 1378 به عضویت هیأت امنای دانشگاه فردوسی مشهد و در سال 1380 به عضویت هیأت امنا و رییس هیئت مدیره بنیاد دانشگاهی فردوسی درآمد. او همچنین به نیکوکاری و ساخت مدرسه و خوابگاه دانشجویان پرداخت و کتابخانه غنی 3000 جلدی خود را وقف آستان قدس کرد.

علی باقرزاده در سال 1395 درگذشت و کنارآرامگاه فردوسی در مقبره‌الشعرای توس به خاک سپرده شد.

آثار علی باقرزاده عبارتند از: آیینه‌ی بقا - لطیفه‌ها- زندگی‌نامه و شعر عبدالوهاب طراز یزدی- ده مقاله - چهل حدیث- نسیمی از دیار خراسان- یاد مادر-زلال بقا- سفری به مسکو و سن پترزبورگ- سیر آفاق- بزم محبت.

 کتاب

گر زین دو هنر، یکی تو را بود

خوشبختی بی‌حساب داری

با اهل کتاب دوست گردی

یا مونس خود کتاب داری

گر کتاب آید ز در، از پنجره

جهل پا بیرون گذارد با شتاب

من ندیدم در تمام زندگی

هم‌نشینی دل‌نشین‌تر از کتاب

* علی باقرزاده (بقا)

شکوهی، شکوه غزل نوین؛

 

غلامرضا شکوهی متولد سال 1328 در تربت جام بود.

او در غزل و تجربه کردن فضاهای تازه به ویژه شعر آیینی قریحه‌ای بالا و مثال زدنی داشت.

شکوهی با بهره گرفتن از بدایع و کشف‌های زبانی به خوبی از غنای ادب فارسی بهره گرفته است و با تلفیقی هنرمندانه با بیان و زبان فاخر خود تصاویری زیبا خلق کرده است.

وی توانست با آفرینش تصاویر بدیع در بافت زبان به غزل‌هایش جان مایه و حرکتی ستودنی بخشد.

غلامرضا شکوهی در سال 1396 درگذشت و در آرامگاه فردوسی و مقبره الشعرای توس به خاک سپرده شد.

آثار غلامرضا شکوهی عبارتند از: صد پرده آواز خاموش - سرمه‌ای در غزل-یک ساغر نگاه- آهی بر باغ آیینه....

 

 تیک تاک

از تیک تاک ساعت من بی درنگ تر

عریان بپوش ای تنت از گل قشنگ تر

پیراهنی به قامت عریانی‌ات بپوش

تا گل کنی به سینه ام از تنگ، تنگ تر

آیینه را به خلوت خود آشنا مکن

داری دلی به سینه ات از سنگ ، سنگ تر

شرمی همیشه بر لب سرخت نشسته است

هرگز ندیدم از تو گلی را دو رنگتر

گل های فرش در قدمت رقص می کنند

ای رفتنت بهار ولی شوخ و شنگتر

* غلامرضا شکوهی
 


تاريخ:  ۱۳۹۸/۷/۱۱ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
نقدی موجود نیست
نظر شما

امتياز کاربران 0 از 5

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org