گفتن «نه» به مراتب راحتتر از انجام دادنش است.
در زندگی واقعی، تقریبا خیلی سخت است که به گفتههای خودمان عمل کنیم. بیشتر افراد اصرار دارند که اگر مورد آزار قرار بگیرند حدود خود را محدود میکنند. ولی اغلب هنگام مواجه با موقعیتهای دشوار، «سکوت» میکنیم، «تسلیم» میشویم و یا «بهتزده» و «منفعل» میشویم.
برای بسیاری از ما خیلی سخت است، حدود خودمان را تعیین کنیم و هیچ فرقی نمیکند این حدود در رابطه با فردی باشد که در اتوبوس یا مترو به طور اتفاقی خیلی نزدیک ما ایستاده، یا همکاری سلطه جو، فامیلی ناخوانده، و یا فردی متجاوز باشد.
آیا این جملات چیزی به یاد شما میآورند؟
«نمیخوام بیادبی کنم»، «نمیخوام سرو صدا به راه بیفته»، «اگه اشتباه کنم چی؟»، «میخوام دوستم داشته باشن»، «مجبورم که باهاشون کار کنم»....
به صدای درونتان گوش دهید و ببینید کجا این صداها جلوی شما را میگیرند. زنان، مخصوصا، طوری جامعهپذیر شدهاند که به نیازها و احساسات دیگران بیشتر از نیازها و احساسات خودشان اهمیت میدهند. بنابراین اغلب برای بسیاری از ما دشوار است که بفهمیم در موقعیتی مفروض، چه احساسی داشته و چه چیزی میخواهیم.
اگر ما «احساسات» و «نیاز»های خودمان را شناسایی نکنیم غیر ممکن است که آن احساسات را بروز دهیم. حتی زمانی که میدانیم چه احساسی داریم، این طور احساس میشود که نادیده گرفتن دستور اجتماعی «خود بودن» غیر ممکن بوده و نمیتوانیم با صدای بلند خواسته هایمان را بیان کنیم. شما این شایستگی را دارید که مرزهای خودتان را مشخص کرده و مورد احترام نیز باشید.
برخلاف آموختههای جامعه، شما کاملا سزاوار آن هستید که حدود خود را تعیین کرده و مورد احترام دیگران باشید. اگر میخواهید که دیگران نیز شما را باور کنند، این نکته اهمیت زیادی دارد که ابتدا شروع به باور خود کنید.
روشنتر بگویم ارتباط برقرار نکردن با دیگران به آنها این حق را نمیدهد که مرزهای شما را نقض کنند. مردم نباید چنین فکر کنند که آنها میدانند چه چیزی خوب است و بدون اطلاع شما میتوانند کاری را انجام دهند. مشاهده این که مردم چطور به حدود تعیین شدهی شما واکنش نشان میدهند به شما نشان خواهد داد که آیا آن ها عمدا این حدود را نقض میکنند و یا چنین قصدی نداشته و می خواهند به شما احترام بگذارند.
اگر هنوز هم برایتان سخت است که باور کنید با گفتن «نه» مورد احترام خواهید بود، در پایین چند سؤال چالش برانگیز وجود دارد که شما را به تفکر وا میدارد.
اگر شما مؤدب نباشید و موجب رنجش خاطر کسی شوید و یا اگر اشتباه کنید، بدترین اتفاق ممکن چه خواهد بود؟
آیا عقیده دارید که امنیت خودتان (امنیت فیزیکی، روانی، احساسی) تاحدی اهمیت دارد که اشتباه کرده، باعث شرمساری کسی (شاید خودتان) شده و یا حتی کسی را عصبانی کنید؟
شما سزاوار این نیستید؟ اگر میخواهید نظر خودتان را بیان کنید، باید باور کنید شما لایق آن هستید که روی حرف خودتان بایستید.
شاید فکر کنید چندان مهم نیست که برخلاف میلتان انگشتر مورد علاقه تان را به دوستتان قرض داده و یا با وجود این که فکر میکنید کار زیادی بر روی دوشتان گذاشته میشود، بپذیرید که یادداشتهای جلسه را شما ایمیل کنید.
ولی این تعاملات، نتیجه زندگی روزمره بوده و بیشتر هم می شوند. این تعاملات همانطور که روی می دهند، چگونگی رابطهی ما با خودمان و رابطهی دیگران با ما را نیز ایجاد میکنند.
و اگر شما از ماهیچهی گفتن «نه» در این موقعیتهای کوچک استفاده نکنید، آیا آمادگی آن را خواهید داشت که در موقعیتهای خطرناک تر، «نه» بگویید؟ امیدوارم که بتوانید، ولی چرا از همین الان شروع به تمرین نکنیم؟
بیشتر متجاوزان با سخن گفتن شروع میکنند و همیشه قبل از این که موقعیت بدتر شود مرحلهای وجود دارد که ما شانس متوقف کردن خطر را داریم. حتی در مواقعی که متجاوزان غریبه باشند، اغلب «گفتار» قبل از «خشونت» میآید.
خب، حالا شما آمادگی بیشتری دارید که حدود خود را تعیین کنید.
حالا که تصمیم گرفتهید رساتر صحبت کنید، احساس بهتری درباره «نه» گفتن خواهید داشت. چطور خودتان را تبدیل به فردی خواهید کرد که از عهدهی انجام این کار بر میآید؟
اولین و مهمترین کار این است که بدانید در آن لحظه چه میخواهید. همانطور که گفته شد ممکن است این کار مشکل باشد ولی برای تمرین خوب است که گاهی اوقات از خودتان بپرسید، «دوست دارم که الان چه اتفاقی بیفته؟»
این سنگ محک خوبی برایتان خواهد بود. اول از خواستهی خودتان باخبر شده و بعد آن را به دیگران بگویید. در موقعیتهای استرسزا، وقتی که نمیدانید چه چیزی بگویید، از خودتان بپرسید چه میخواهید و بعد به طرف مقابلتان بگویید.
مثالهای ساده شامل این جملات می شود: «لطفاً عقب بایستید»، یا «به من دست نزنید»، «شما باید همین الان این جا را ترک کنید» و «لطفا قبل از این که وارد شوید، در بزنید.»
بعد از این که از خواسته خود مطمئن شدید، میتوانید این پیامها را با توجه به این نکات بیان کنید. از صدا، صورت و بدن خودتان استفاده کنید. به منظور اجتناب از پیامهای مبهم، هر سه کانال ارتباطی باید با یکدیگر هماهنگ باشند. سعی کنید آرام و مطمئن باشید. حتی زمانی که ترسیدهاید و یا خشمگین هستید میتوانید جدی عمل کرده و محکم باشید.
خودتان را تکرار کنید. شاید مدتی طول بکشد که آنها نیت خود را عملی کنند. اگر حرفهای شما را نشنوند و یا به درخواست شما احترام نگذارند، این کار به شما اطلاعات مهمی از آن ها و نیت آن ها میدهد.
بر روی موضع خود بمانید. شما نباید به کسانی که قصد منحرف کردن شما را دارند، تهدیدها، سوالات، سرزنشها، احساس گناه و کارهایی که موجب به دام انداختن شما خواهند شد و چیزهایی همانند این جواب دهید. و فقط به موضع خودتان بچسبید.
هیچ بهانهای درست نکنید. «نه» یک جملهی کامل است. اگر چه در وهله نخست، مؤدب بون خوب است ولی اگر پاسخی به آن داده نشود، خوب بودن را رها کنید.
شما نیازی ندارید که خودتان را توضیح دهید. شما نباید به خاطر احساساتتان و یا خواستههایتان عذرخواهی کنید. همچنین نباید در مکالمات منتظر «نوبت» خود بمانید. به جای سوال از جمله استفاده کنید. مثلا به جای اینکه بگویید «میشه لطفا من را تنها بگذارید؟» بگویید: «تنهایم بگذارید!»
به آن ها بگویید که از رفتارشان خوشتان نمی آید. به جای این که بگویید «شما احمق و نادان هستید» بگویید «خیلی نزدیک ایستادهاید.» از هر چیزی که ممکن است وضعیت را تشدید کند مثل لعن، توهین، تحقیر و ... دوری کنید.
مانند هر مهارت دیگری، در شروع این کار، نیز دستپاچه خواهید شد. هیچ اشکالی ندارد، هر چه قدر این تمرین را بیشتر انجام دهید، بهتر یاد خواهید گرفت. چنین کاری ارزش دارد. چرا که اگر در زندگی تان یک «نه» با تمام وجودتان نگفته باشید، تمام بلههای شما، سازشی خواهند بود.
زیبایی گفتن یک «نه»ی محکم این است که به شما این امکان را می دهد به چیزهایی «بله» بگویید که واقعا در زندگیتان میخواهید. و آیا این همان زندگیای نیست که شما میخواهید؟
*مهسا پناه شاهی