دنیای عکس، دنیایی بزرگ و لایتناهی است؛ دنیایی که از دریچهی دوربین با ثبت لحظات بهیادماندنی و ماندگارش تا عمق جانها نفوذ میکند و با دور کردنمان از روزمرهگیها، به دنیایی قدم میگذاریم که فضای متفاوتی دارد. در آستانهی برگزاری ششمین اکسپوی عکس همدم با گروهی به گفتگو نشستیم که دنیای زیبای عکس را به همدم آوردند و با کارهای نیک و ماندگارشان، فرزندان همدم را بهواسطهی هنر«عکاسی» یاری رساندند. اولین نفر، فرشته کاملان بود، از فعالین این حوزه که با لبخند دلنشین همیشگیاش میهمان ما بود در خانهاش همدم؛ - سال ۱۳۸۶ با همدم آشنا شدم. ابتدا از کمکهای نقدی به همدم شروع شد و بعد دخترم برای آموزش شنا و هنر نقاشی به صورت یاور با این مجموعه رفت و آمد میکرد تا اینکه کمکم به این نتیجه رسیدم بهتر است هنر عکاسی را به همدم بیاورم. سال ۱۳۹۰ اولین اکسپوی انفرادی عکاسی را به نفع فرزندان همدم با مدیریت هنری آقای امین ابراهیمی برگزار کردیم. اولین اکسپو با استقبال زیادی روبرو شد. از این جهت سال ۱۳۹۱ فراخوان عمومی اکسپو گذاشته شد و حدود ۸۰ عکاس برای گرفتن عکس به مؤسسه آمدند و ۵۰ اثرهنری عکس انتخاب و در اسفند همان سال اولین اکسپوی گروهی برگزار شد. این جریان شروعی بود برای آشنایی عکاسها با مؤسسهی همدم و در سالهای بعد نیز این اکسپو ادامه پیدا کرد. خدا را شکر، تعدادی از فرزندان همدم که توسط تیم متخصص هنری استعدادیابی شده بودند، در زمینهی هنر عکاسی پیشرفت زیادی داشتند. حس خوبی که دختران هنرمند همدم به من دادند باعث شد حضورم در همدم بصورت پیوسته و مداوم صورت بگیرد. تمام تلاشم این بود که مردم بیرون از همدم را به این مرکز بیاورم تا با توانمندیهای دختران این خانه آشنا شوند. وقتی به همدم میآیم اغلب بچهها مرا میشناسند و این آشنایی و خوش و بش کردن حس بسیاری خوبی به من میدهد. سال ۱۳۹۴ اولین نمایشگاه آثار عکاسی دختران همدم افتتاح شد و بعد، دختران هنرمند عکاس همدم مدرک عکاسی خود را از کانون عکاسی خراسان گرفتند. ارتباط با همدمیها تأثیر زیادی بر زندگی شخصیام گذاشته است. احساس میکنم تنها فرزندان خودم نیستند که احتیاج به رسیدگی دارند؛ این بچهها را هم باید دوست داشت و سرنوشت و زندگیشان برایمان مهم باشد. یکی از خاطرات خوبی که از همدم دارم ارتباط با معصومه بود. معصومه پاسبان کمی افسردگی داشت و تلاش زیادی کردم برای اینکه به هنر عکاسی علاقهمند شود. اولین روزی که دوربین عکاسی را دستش گرفت عکسهایش از همه بهتر بود. از آن به بعد نقاشی میکرد و عکس میگرفت و دلبستگی به عکاسی دنیایش را عوض کرد و اعتماد به نفسش عالی شده بود. نه تنها معصومه که دیگر بچههای عکاس همدم هم به لحاظ روحی تغییرات بسیاری داشتند. هر روزی که به مؤسسه همدم میآیم برایم یک خاطرهی جدید است و آغوش دختران این خانه بهترین حس را به من میدهد. وقتی بچهها را برای گرفتن عکس، اردو میبریم لحظه لحظهاش برایم خاطره میشود. گروه عکاسی کاملا مستقل و بدون وابستگی به جایی همت گماشته است برای خوشحالی و ترویج هنر عکاسی در همدم. تمام گروه فقط خوشحالی بچهها را میخواهیم و این قوت قلب ما بوده و هست و خواهد بود. امین ابراهیمی، یاور هنرمند همدم در سکوتی همراه با بغضی سنگین برای گفتگو با ما همراه شد. سخن شکل نمیگرفت چرا که یکی از یاوران عکاس موسسه را ازدست داده بودیم و همراه دیرین همدم (کامران رحمتیان) جایش خالی بود. با تمام دلتنگیها گفتگو آغاز شد: - همدم، خانهی چهارصد دختر است؛ چهارصد عکاس که با هم دوست اند و بذر این اتفاق خوب توسط خانم فرشته کاملان پاشیده شد. در خیریههای نظیر این، چنین اتفاقاتی رخ میدهد اما تداوم ندارد. اینجا بستری پاکیزه دارد برای اینکه بتوانیم به خودشناسی برسیم. هرکسی برای خودشناسی چیزی را دنبال میکند. حتما نباید برای رسیدن به خود، سفرهای طولانی و ریاضتهای سخت کشید. گاهی آن تطهیر موردنظر با لحظاتی کوتاه دست یافتنی میشود. کافیاست گذارتان به همدم بیافتد، مثلا از طریق آموزش عکاسی به دختران همدم یا فعالیتی مثل اکسپوی همدم که سالی یک بار برگزار میشود و همه با جان و دل میآیند که در این اتفاق هنری و خیر شریک باشند. آن وقت است که فرصت تجربهی این حس خوب دست میدهد؛ تنها چیزی که در دنیا یکسان انجام میشود و نیاز به ترجمه ندارد اتفاقات خیر است و فصل مشترک همهی انسانهای خوب این است که میخواهند به یک اتفاق درونی ناب دست پیدا کنند. اتفاق خوبی که عکاسان را ترغیب کرده پای ثابت این کار باشیم این است که در همدم به جبر از ما کاری نخواستند و متوقع چیزی نبودند. هر وقت آمدیم با روی گشاده با ما برخورد شده است و این اتفاق ویژهای است. همدم یک غربال بزرگ است برای اینکه اگر ذرهای ناخالصی داشتهباشیم از آن حفرهها عبور کند و به خودش برسد. همدم به لحاظ تولیدات اثری به مرحله خودکفایی رسیده است. از تولید گلیم و گل و آثار قلمزنی بگیرید تا عکس و امیدوارم تداوم اکسپوی همدم همیشگی باشد. وقتی داوران عکسهای دختران همدم را داوری میکنند گاهی به داوری به چالش کشیده میشود و این حاکی از این مسأله است که جریان هنر عکاسی در همدم درست و بدون نقص پیش میرود. امین ابراهیمی، یاور مهربان همدمی با دیدهای بهاری ادامه داد: بعد از برگزاری آخرین اکسپو، کامران به من گفت شاید در اکسپوی بعد من نباشم و انتظار دارم این برنامه مثل همیشه به بهترین نحو انجام شود. اول منظورش را متوجه نشدم تا اینکه بیماریاش خود را بصورت جدی نشان داد و در بیمارستان بستری شد. واقعا درحال حاضر هیچ کداممان دست و دلمان به کار نمیرود. حرفهای پایانی امین ابراهیمی، حاوی تاملها و تلنگرهای زیبا بود: «انسان ذاتاً هنر را دوست دارد. شخصی تصمیم میگیرد به هنر روی آورد. موسیقی، عکاسی یا هر هنر دیگری. چون درون خود گمشدهای داشته و باید به ندای درونیش پاسخ داده شود. هنرمند باید نسبت به دیگران و هر آنچه که پیرامونش هست مسئولیتپذیر باشد. باید بینش و نگاهمان را به اطراف دقیقتر کنیم که اگر چنین نباشد باید نشان هنرمند بودن را رها کرد و به فردی عادی تبدیل شد، چون باید متفاوت ببینی تا هنرمند باشی. اگر بخواهم عکاسی را به همدم ربط بدهم باید تشکر ویژه داشته باشم از همهی دوستانم، همهی همصنفهایم که خود را همدمی میدانند و تاکنون در اکسپوهای همدم مشارکت داشتهاند. خواهشم این است که: هنرمندان عکاس، همدم را فراموش نکنند و در موسسه حضور فعال داشته باشند. اجازه بدهند حلقهی وصلشان با همدم پایدار بماند و حتی بیبهانه حضور پیدا کنند. کاری هرچند ساده برای فرزندان این خانه ممکن است بزرگترین کار و اتفاق خوب تمام سالهای عمرمان باشد. اکرم ابراهیمی، دختری بسیار مهربان و پرانرژی است که در کنار برادرش امین و تیم عکاسی همدم عاشقانه فعالیت میکند. سراغش رفتیم و خواستیم از همدم و فعالیتهایش بگوید: - اولین بار، در یک اردو، به لطف خانمها نوشین وفادار و فرشته کاملان با مجموعهی همدم آشنا شدم. اوایل، من و دیگران عکسهایی از فرزندان همدم میگرفتیم که ذهنیت غمگین و منفی داشت. خانم کاملان خیلی روی ذهن ما کار کردند که به جای عکسهای سرد و تاریک عکسهای پرنشاطتری را بگیریم. بیشتر که به بچهها نزدیک شدم و رفت و آمد بیشتری داشتم، ذهنیتم کاملا تغییر کرد. روحیهی شاد بچهها و انرژی و حس خوبی که به ما منتقل میکردند باعث شد ذهنیت منفی مراکز توانبخشی در ما تغییر کند و این تغییرِ نگرش در عکسها کاملا حس میشد. با دختران همدم رابطه عاطفی قوی و محکمی دارم. مخصوصا اتفاق خوبی که برایم در این مجموعه افتاد و باعث شد به همدمیها نزدیکتر شوم این بود که افتخار همراهی با اعضای تیم ارکستر ملی ویژهی ایران در گرگان نصیبم شد و کنار همدمیها به من بسیار خوش گذشت و خاطرات خوبی برایم ماندگار شد. هربار که بچهها را میبینم گویی عزیزترین افراد زندگیم را دیدهام. از دیدنشان خیلی خوشحال میشوم و دلگرمیام زیاد است که افراد مهربانی در کنار دختران همدم خدمت میکنند و زندگی خوبی را میگذرانند. زیبایی درونی دختران همدم این است که بیچشمداشت دوستت دارند و منتظرت میمانند. برای آموزش عکاسی و برگزاری اکسپو از اولین مراحل در کنار تیم عکاسی بودم و این تجربه برایم بسیار لذت بخش است. این اواخرً اتفاق غم انگیزی برایم افتاد و پدرم را از دست دادم. پدرم، همدمی بود و همدمیها را بسیار دوست داشت و آخرین بار که به همدم آمد برای دیدن ارکسترملی ویژهی ایران بود. ما خانوادگی همدمی هستیم و امیدوارم همیشه همدمی بمانیم. سعید احمدی، پسری مهربان و انرژی مثبت و پر از عشق به هنر است که باید در لحظهی دیدارش بیدرنگ لبخند بزنی؛ در این گفتگو، او هم دربارهی همدم و حضور یاورانهاش گفت: سال ۱۳۹۲ بود که اولین بار به همدم آمدم و تولد یکی از بچهها بود. آن حسی که مرا به این سمت کشاند و خیلی به دلم نشست، گرما و صمیمیت بین بچهها بود با آن خندهها و مهر و محبتشان و شیطنت کودکانهشان. از آن زمان با دوستانم بیشتر به موسسه آمدم. با معصومه، همدم، زینب و فاطمه و ... با همهی فرشتههایی که اینجا هستند بیشتر آشنا شدم. اولین بازارچهای که با همدم هکاری داشتم سال ۱۳۹۴ بود. بیشتر و بیشتر با بچهها آشنا شدم و حس و علاقهام به بچهها هزار برابر شد. تکتک این بچهها برایم مثل فرشته اند. با تکتک این فرزندان در بخشهای مختلف خاطره دارم. با این بچهها بزرگ شدهام. هیاهو و عشق و علاقهشان بین هم، رسیدگی مسئولین و یاوران به بچهها همه و همه دلگرمی محض است. خیلی از دختران همدم به من داداش میگویند، خیلی سخت و سنگین است این کلمه چون از سر تنهاییشان به تو بابا یا داداش بگویند و باید آن قدر مثل خودشان خالص باشی که بتوانی بابا یا برادرشان باشی. هیچوقت سالروز تولدم، مراسم تولد نمیگرفتم اما سالهاست که روز تولدم پیش بچههای همدم میآیم و برای شاد بودنشان جشن تولد میگیرم تا خنده و شادی مضاعفشان روز تولدم ذخیرهای باشد برای روزهای دیگر تا پایان آن سال. از اینکه روز به روز دارم بزرگ شدن و موفقیتهایشان را با انرژی زیاد میبینم خوشحالم. از دست دادنشان بسیار سخت است و اگر خبر بدی از وضعیت سلامتیشان بشنوی خیلی غمانگیز است. دو فرزند عزیز موسسه به نام عارفه سادات و معصومه اخیرا فوت کردند و چقدر شنیدن این خبرها غمانگیز بود. با این بچهها زندگی میکنم و تا عمر دارم کنارشان هستم و دوستشان دارم و به همهشان سر میزنم. مدتی که میگذرد و در دیدارم وقفه ایجاد میشود و به دیدنشان میروم در را که باز میکنم همه با هیاهو و سروصدا سمت من میدوند و با هر داداش گفتنشان دنیایی از مهر و عشق را به من هدیه میدهند. روزها، ماهها و سالها گذشته از این آشنایی. و دعا میکنم که این باهم بودن و مهر بیریا، پایدار بماند. سمیرا غفاریان قالیباف؛ جوانی دلنشین و رقیقالقلب است که یاوری در همدم را افتخار میداند. او هم دراین گفت وگو، از خاطرات همدمیاش گفت: سال ۱۳۹۲ بود که به صورت اتفاقی فراخوان عکاسی از موسسه همدم را دیدم. گشتی دوستانه با نیت آشنایی با دختران این خانه صورت گرفت. از آن روز به بعد گویی من هم عضو خانواده شدم. هرگاه همدم همایش یا مراسم بازدیدی دارند با شوق و افتخار به این خانه میآیم؛ اول به شوق دیدن دختران همدمی و بعد خدمت رسانی به آنها. بعداز این آشنایی، گویی من هم جزئی از این خانواده شدم و نیاز به عکاسی عشق و محبت را در دستان فریده، در نگاه زمدهیاد معصومه پاسبان، خنده های شهربانو و چشم های منتظر چهارصد دختر مهربان همدم و مسولانش یافتم... حالِ من با همدم خوب است. *مژگان همایونی |