این جملهی سادهی خبری را کسانی متوجه میشوند که همدم و زینبِ همدم را بشناسند. آنهایی که میدانند زینب ساکن سرای مهر است و فلج مادرزادی است. زینب، هرچند که سالهاست روی تختی به ابعاد دو متر در یک متر زندگی میکند اما دنیایش از خیلیهای دیگر پهناورتر و زیباتر است. نه اینکه بخواهم اغراقی کرده باشم، نه. او طرفدارهای بیشماری دارد. کسانی که گرهی در زندگی دارند و زینب را واسطهی برطرف شدن گرفتاریهایشان کردهاند، میدانند این دختر، چقدر باصفا و مهربان است و با درخواست دعا از طرف بازدیدکنندگان و میهمانان موسسه، سریع دستانش را به سوی آسمان میبرد، زیر لب زمزمهی خاصی میکند و سپس با نگاهی به طرف درخواست کنندهی دعا و با تکان دادن سر و برق چشمانش به او میفهماند که دعا کردم و انشالله حاجتروا خواهی شد. البته لبخندش را هم نباید فراموش کنیم که حتی وقتی کلی میهمان به دیدنش میآیند از گوشهی لبش پاک نمیشود و مهربانیش را با همه قسمت میکند. اصلا لازم نیست اهل دل باشی تا بدانی چه میگویم. اگر یکبار برای دیدن زینب به همدم آمده باشی، در جریان کارهای روزانهی او برای نمازخواندن، دعا کردن، رادیو گوش کردن و روزه گرفتن روز بیست ویکم ماه رمضانش هستی و گاهی نیز او را در تلاش برای ساخت تابلوهای هنری سوزن دوزی میبینی و از این همه انرژی و امیدواری حیران میشوی. امروز، زینب به کربلای معلی اعزام شد. جمعی از خیرین بانی این کار خیر شدند و جالب است بدانید رفتن زینب باعث رفتن سه نفر از مادریاران بخش سرای مهر هم شد. سه نفری که میگویند هیچوقت فکر نمیکردیم به این زودی عازم کربلا شویم. آنهایی که بار اول به سرای مهر همدم میآیند با خودشان میگویند خب اینجا از جمعی بچهی فلج شدید مغزی که قدرت هیچ کاری ندارند مراقبت میشود. آنها باید پای صحبتهای مادریاران این بخش بنشینند و بشنوند که چه اتفاقات خوبی به واسطهی این فرشتههای زمینی رخ داده است. یکی از این اتفاقات خوب، رفتن سه مادریار مهربان به کربلا بواسطهی خدمت به ساکنین این بخش است. امروز زمانی که زینب میخواست از موسسه خارج شود، دل توی دلمان نبود. همهی همکاران از او طلب دعای خیر میکردند. زینب با تکان دادن سرش میگفت حتما یادم میماند نگران نباشد. بغض خیلیها ترکید و خنکای نسیم مهر و رحمت پروردگار در ظهر تابستان داغ روزهای آخر خرداد در خانهی مهربانی خیابان عبدالمطلب 58 وزیدن گرفت. امروز زینب به کربلا رفت و دلهای زیادی را با خودش برد... |