موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: پنجشنبه ۱۴۰۳ اول آذر

سمانه احسانی‌نیا، در گفتگو با فصلنامه‌ی همدم؛
 
 
من آمده‌ام چیزی به‌زندگی اضافه کنم!
 سمانه احسانی‌نیا، بانوی با اراده‌ی مشهدی است که معلولیت نتوانسته او را زمین‌گیر کند. شاید شما هم او را در حال نقاشی‌کردن بوسیله‌ی قلم‌مویی که در دهانش قرار دارد، دیده باشید. در شماره‌ی بهاریمان، می‌خواهیم او را بیشتر بشناسیم و منبع این روحیه و قدرت معنوی او را تا حدودی به شما خوانندگان فهیم فصلنامه‌ی همدم نیز بشناسانیم.
ضمن معرفی خودتان بفرمایید از چه سالی دچار معلولیت ناخواسته شده‌اید؟ برای درمانش چه کردید و بعدها چه حس و حالی پیدا کردید؟ 
 
سمانه احسانی‌نیا هستم. اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۳ در شهر  قائن استان خراسان جنوبی به دنیا آمده‌ام. تا پیش از سانحه‌ی رانندگی که در ٢٩ اسفند۱۳۸۳ رخ داد و منجر به معلولیتم شد، در زمینه‌های هنری از جمله عکاسی، تئاتر و معرق فعالیت می‌کردم. بعد از آن حادثه، تحت یک عمل جراحی طولاني قرار گرفتم. طی این عمل، یک بار نفسم قطع شده بود، ولی انگار قرار نبود آن لحظه‌ی دشوار، پایان زندگی‌ام باشد. باید زنده می‌ماندم تا بتوانم سال‌ها بعد از آن، در این دنیا زندگی کنم. تاب آوردم و زنده ماندم! ولی سال‌ها گذشت تا حکمتِ این زنده‌ماندن را دریافتم. برای درمان زخم بستر و نفس تنگی به آسایشگاه معلولین شهید فیاض بخش مشهد منتقل شدم. در آسایشگاه پس از مدت‌ها، روز تولدم توانستم روی صندلی چرخ‌دار بنشینم و دنیا را به گونه‌ی دیگری نظاره کنم. 
خانم احسانی‌نیا آیا امکان دارد قدری بیشتر در مورد حضورتان در آسایشگاه شهید فیاض‌بخش و تاثیر این حضور و تصمیات جدید زندگی‌تان در آن دوران و  آن روزها صحبت کنید؟
 
در آن زمان، دیدن تلاش و تکاپوی عده‌ای از مددجویان آسایشگاه برایم تلنگری بود تا کمی با وضعیت جدید کنار بیایم و بتوانم به ادامه‌ی یک زندگی تازه فکر کنم. ساعت‌ها تفکر در تنهایی و خلوت مرا به سمتی برد که تصمیم گرفتم زندگی كنم نه اينكه تنها زنده بمانم. اولين گامی که در راستای اين تصميم برداشتم، درس خواندن بود. سال ۱۳۸۶ در رشته علوم اجتماعی شاخه‌ی پژوهشگری مشغول به تحصیل شدم. شرایط درس خواندنم بسیار سخت‌تر از آن بود که تصورش را  می‌کردم. يك دانشجوی خودآموز بودم و فقط در طول مدت امتحانات از سرویس آسایشگاه برای رفتن به دانشگاه استفاده می كردم. به همین دلیل، شروع کردم به نکته‌برداری و خلاصه‌نویسی کتاب‌ها و آماده‌شدن برای رفتن به جلسه‌ی امتحان. البته در فرایند انجام این کارها، پرستارها، یاوران مهربان آسايشگاه و دوستان عزیزم خانم‌ها محجوبه شریعتی، فریبا شکیبا و آقای مهدي ياوري با لطف و مهربانی بسیار یاری‌ام کردند. خیلی وقت‌ها به جای این‌که روی تخت دراز بکشم، به سقف خیره شوم و به دردها و رنج‌هایم بیندیشم، به محوطه‌ی آسایشگاه می‌رفتم و از میانِ شاخ‌ و برگ سبز درختان به آسمان  زیبا و پهناور می نگریستم، صدای پرنده‌ها را می‌شنیدم و در ذهنم رویاهایی را به‌ تصویر می‌کشیدم که دلم می‌خواست در زندگی، دوباره تجربه‌شان کنم؛ رویاها و آرزوهایی که بعضی از آن‌ها را پیش از آن داشتم و برخی دیگر را می‌خواستم پس از  آن، محقق سازم. آن‌جا بود که آموختم رویاهایم را زندگی کنم و این‌گونه شد که دوباره امید و شور به زندگی در ذهن و وجودم جوانه زد .
و از کی شروع به نقاشی کشیدن به این روش خاص کردید؟
عشق و علاقه‌ی دیرینه‌ام به هنر، با دیدن آثارهنرمندانی که معلولیت داشتند، دوچندان و باعث شد تصمیم بگیرم دوباره وارد عرصه‌ی هنر شوم. محدودیت‌ حركتم در دست و پا سبب شد «نقاشی با دهان» را انتخاب کنم. این بود که در سال ۱۳۸۷ با راهنمایی و همراهی دوستان هنرمندم مصطفی شریعتی، منیره اسماعیلی و مائده آزاد، نقاشی با دهان را آغاز کردم و از سال ۱۳۹۱ پس از آشنایی با استاد هادی تقی‌زاده نقاشی را به شکل  حرفه‌ای ادامه دادم. در کلاس استاد تقی‌زاده آموختم که گویی معلول نیستم و می‌توانم همچون هر انسان مشتاق و خلاق دیگری در آفرینش آثار بدیع و ثبت ایده‌ها و رؤیاهایم بکوشم.
از تاثیر هنر نقاشی و تلاش‌های هنری‌تان روی روحیه و زندگی جدیدتان هم بگویید لطفا.
اندیشه‌‌ی من از طریق خطوط و رنگ‌ها به نمایش مستمر هستی پرداخت‌. توانایی تجزیه‌ی طبیعت در سطوح رنگارنگ، حاصل کار و یادگیری من در این کلاس بود. طراحی قلم‌موهای مخصوص برای کار با ‌دهان و اشکال متفاوت قلم برای نمایش اندیشه‌ی من بر بوم نقاشی در این کلاس شکل گرفت. قلم‌های متعددی توسط استاد محمود كاشي‌الحسيني برای من  طراحی شد تا  بتوانم در قالب رنگ‌ها اندیشه‌ی خود را به‌صورت انتزاعی بیان کنم. فرم و شکل کار  به تدریج برایم معنای دیگری یافت و ماهیتی تجسمی پیدا کرد. من همیشه ارتباط عمیقی با  پدیده‌های حسی داشتم و این آرایش تکنیکی توانست مرا به عرصه‌ی جدیدی وارد کند و به من این امکان را بدهد که آثار خلاقانه‌تر و بزرگ‌تری را پدید آورم. حالا آموخته‌ام که با رنگ‌ها و سطوح وبافت ها حرف بزنم و نقاشی‌هایم بسیار نزدیک به آن چیزی باشد که احساس می‌کنم. در این مسیر دوست عزيزم سمانه بيات دستهای مهربان و همراه من شد تا بتوانم خالق لحظه های ناب زندگي ام باشم .
  
ما در مورد آموزش ساز دهنی هم چیزهایی از شما شنیده‌ایم؛ امکانش هست در این مورد هم صحبت بفرمایید؟
در اواخر سال ۱۳۹۰ با بازگشت به خانه‌ی پدری تصمیم گرفتم خودم را  برای یک زندگی مستقل  آماده کنم؛ امری که در سال ۱۳۹۳ با پیگیری و تلاش فراوان و با یاری خداوند مهربان جامه‌ی عمل پوشید. طی همین سال‌ها به دلیل علاقه‌ی زیادی که به موسیقی و نواختن  سازدهني داشتم، با راهنمایی استاد جواد رحیمی‌نژاد با هارمونيكا آشنا شدم و شروع به فراگیری موسیقی‌ و نواختن کردم.
خوانندگان ما تا اینجا از این همه پشتکار و تلاش شما قطعا خرسند شده‌اند. اما خوشحال می‌شویم در مورد سایر علاقمندی‌ها و خصوصا کتابی که تازه به‌چاپ رسانده‌اید هم کمی صحبت کنید.
دیگر فعالیت‌های من علاوه بر نقاشی و موسیقی، گویندگی و سخنرانی‌های انگيزشی است. سال ۱۳۹۳ با راهنمايی دكتر مسعود شهابيان در دوره‌ی چشم‌انداز توانستم به بزرگ‌ترین پرسش زندگی‌ام پاسخ بدهم؛ این‌که چرا زنده ماندم؟ یقین پیدا کردم که حضورم و ماندنم در این جهان بی‌دلیل نبوده و خداوند هیچ‌‍ موجودی را بيهوده نیافریده است. دریافتم که همه‌ی ما در این جهان رسالتی داریم. آمده‌ایم تا منشأ اثر  باشیم و در حد توان خود به کیفیت این دنیا بیفزاییم. سال ١٣٩٨با آمدن كرونا و خانه‌نشين شدنم به جای فرو رفتن در خود، با آگاهي از برنامه‌ی مشخصی كه برای زندگي ام دارم با كمك دوست عزيزم سارا خاني مجموعه دلنوشته هايم را گردآوري كردم و به پيشنهاد آقاي مهندس ناصر غفاری تصميم گرفتم آن را به چاپ برسانم.
نام کتابم «ارکیده‌ی درون» من است که درواقع بخشی از رسالت من است تا بتوانم عشق و نوری را که خداوند در قلبم جاری کرده است از طریق کلام و قلمم به خوانندگان و سایر انسان‌ها هدیه کنم.
این کتاب منتخبی از نقاشی‌ها و دلنوشته‌های من است که در روزهای تلخ‌ و شیرین زندگی ام در ذهنم پدید آمده‌اند تا بتوانم احساسم را با کمک رنگ‌ها و واژه‌ها بیان کنم؛ احساسی که با عشق و نور خداوندی همراه است. آن را به نگاه مهربان شما عزیزان تقدیم می‌کنم و امیدوارم از خواندن، ديدن وشنيدن اين آثار لذت ببريد .
و نکته‌ی پایانی؟
بی نهايت سپاس از پدر و مادر نازنینم که در تمام این سال‌ها بال‌های پرواز من شدند تا بتوانم زندگی ام را دوباره و از نو بسازم.  سپاس فراوان از استاد عزيزم خانم فروغ محلوجی كه هميشه الگوی انسانيت در زندگي من بوده اند و با قدردانی و سپاس از همه‌ی  استادان و دوستانی که بزرگ‌ترین ثروت زندگی من هستند و آوردن نامشان در این مقال نمی‌گنجد. 
جادارد قدرداني كنم ازهمه عزيزاني كه برای چاپ، ضبط و انتشار کتاب «ارکیده‌ی درون»  همراهي ام كردند. نام اين بزرگواران در شناسنامه‌ی كتاب درج شده... اين متن خلاصه ای از زندگي پر فرازوفرود من است. باشد كه در زمانی ديگر قصه های زندگي ام را بيان كنم. راهی بی‌پایان و طولانی را آغاز کرده‌ام که می‌دانم تا زندگی جاری است، ادامه خواهد یافت.
تاريخ:  ۱۴۰۲/۵/۱۴ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
نقدی موجود نیست
نظر شما

امتياز کاربران 0 از 5

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org