اشکریزان در هوای مهرورزان... چادرهای رنگی زیبایی بر سر دارند. کنار هم نشسته اند و به ترنم آرامبخش زیارت عاشورا گوش میدهند و گاهی فرازی از دعا را با نوای سوزناکی زیر لب زمزمه میکنند. حالتی روحانی و خالصانه بر فضا حاکم است. حواس کسی به دکور و در و دیوار نیست و همه دلتنگاند. هرچه به هم نزدیکتر مینشینند از دلتنگیشان چیزی نمیکاهد. اینجا، همه هوای گریه دارند. حالا، مداح روضهی حضرت علی اصغر(ع ) میخواند. دختران همدم اشک میریزند؛ برخی با نالهای نجیب و بعضی در سکوت. اگر گوش بدهی، شاید موج شیطنت چندتنی را هم دور از چشم مربیانشان، احساس کنی. در میان جمعیت عزاداران راه میروم. از خودم میپرسم که: آیا عشق راستین، همان عشقی که باید از تزویرهای روزمرهی دنیایی دور باشد، در اینجا متجلی نشده است؟ اینجایی که دختران همدم، همکاران و برخی از مردم که بودن در کنار دختران را به هر مکان و مجلس دیگر ترجیح داده اند، نفس به نفس هم، بر شهیدان کربلا میگریند؟ با اوج گرفتن مجلس، گریهها صدادار شده است و اشک عشقی خالصانه، پهنای صورت دخترانمان را فرا گرفته است. میهمانان نیز همپای بچهها اشک میریزند. انگار مظلومیت بچه ها را با مظلومیت یاران امام حسین (ع) مشابه یافتهاند که همه از عمق جان به نوای نوحه و عزاداری گوش سپردهاند. در هوای اشکها و مویهها، نجوای یکی از دختران از همه رساتر است؛ بسیار دلتنگ است. دلتنگ مادری که مدتهاست حتی به تلفن مددکاران پاسخی نمیدهد. او و دیگر دخترانمان در این مناسبتها و دعاها، حاجت هایی از جنس خواستههای دیگران ندارند؛ نه مقام و منصبی میخواهند، نه ماشین و خانههای بزرگ و سرمایههای کلان؛ آنها فقط رفع دلتنگیشان را میخواهند. این دلتنگی که با هر دست نوازشی که بر سرشان کشیده شود، ناپدید میشود. در این شبها، برای رفع تمام دلتنگیهای اهل عالم دعا کنیم. دستان رو به آسمان دخترانی را ببینیم که توقع مال و منال از زندگی ندارند، اما قلبهای بیقرارشان فشرده و دلهای بیآلایششان تنگ است. آسمان دلشان در این هوای تابستانی سخت ابری شده و در تنهایی و خلوت چشمانشان میبارد. آنها، فقط مهربانی و نیکی بیدریغ میخواهند. دعا کنیم از چشمهای ما هم باران مهربانی ببارد... |