«توما خونسرد و آرام ادامه می دهد: «بابا، کجا می ریم؟» شاید قصد دارد رکوردش را
بهبود ببخشد. به مرتبه-ی صدم که می رسد، آدم دیگر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد،
می زند زیر خنده. با او آدم اصلا احساس ملال و دلتنگی نمی کند. توما خدای
بامزه گی ست.»
اگر سری به دنیای رنگارنگ کتاب بزنیم، می بینیم که کم نیستند کتاب هایی که
می توانند ریشه بدوانند در روح مان و آشنایمان کنند با حس و حالی تازه و تجربه هایی
نو؛ اما بعضی از این کتاب ها از چشم خوانندگان و مخاطبان اصلی اش پنهان مانده اند.
کتاب «کجا می ریم بابا؟» از همین کتاب های ناشناخته است، نوشته ی ژان لویی فورنیه و
ترجمه محمدجواد فیروزی که انتشارات نگاه در سال 1388 آن را منتشر کرده. این کتاب در
سال 1392 تجدید چاپ شده و انتشارات نکوراد نیز در سال 1391 با ترجمه سعیده بوغیری
آن را به چاپ سوم رسانده است. ژان لویی فورنیه طنزپرداز، کارگردان تلویزیون و منتقد
ادبی فرانسوی است.
فورنیه دو فرزند معلول دارد؛ توما و ماتیو. معلولیت آنها هم ذهنی است و هم جسمی.
آنها نه توانایی خواندن و نوشتن دارند نه اندیشیدن و نه کار کردن. آنها قادر نیستند
کارهای روزمره شان را انجام بدهند؛ کارهایی مثل شستشو کردن، لباس پوشیدن، به تنهایی
غذا خوردن و... .
او در صفحات آغازین کتاب خطاب به دو فرزندش که این کتاب را برای آنها نوشته است،
می گوید: «وقتی که راجع به بچه های معلول حرف می زنیم، جوری قیافه می گیریم که
انگار از یک فاجعه حرف می زنیم. برای یک بار هم که شده، می خواهم سعی کنم از شما با
لبخند حرف بزنم. شماها اغلب مرا خندانده اید، آن هم نه همیشه به طور غیرارادی و
ناخواسته.»
زبان نویسنده در این کتاب، طنزگونه است، آن هم طنزی از درون تلخ و به ظاهر شیرین و
دل چسب. به نظر می رسد زبان طنزآلود فورنیه وسیله ای است تا وقایع و حقایق زندگی اش
را و حتی سختی هایی را که تجربه کرده، تا حدی مستقیم و آسان تر بیان کند. شاید با
خواندن این کتاب کمی متعجب شوید! تعجب به خاطر روراستی نویسنده با مخاطب خواهد بود
نه به خاطر نوع حوادثی که در زندگی اش رخ می دهد. لحن نویسنده با وجود طنزوار بودنش
گاهی تند و تیره می شود. او مسائلی را که به طور ملموس با آنها مواجه بوده است،
صادقانه بیان می کند و در پرداخت روایت به واقع گرایی روی می آورد: «آن هایی که از
داشتن یک بچه ی غیرطبیعی هرگز وحشت نداشته اند، دست هایشان را ببرند بالا. کسی
دست ها را بالا نمی برد.»
آنچه در این کتاب به تصویر کشیده شده، توصیف لحظات و بیان خاطراتی است که نویسنده
در کنار فرزندانش گذرانده است. با خواندن این کتاب-اگر واقع بینی نویسنده را در حین
مطالعه از یاد نبریم- لبخندی گوشه ی لب مان خواهد نشست و حتی گاهی با صدای بلند
خواهیم خندید و گاهی هم حسابی به فکر فرو خواهیم رفت و احساس اندوه خواهیم کرد.
این کتاب 160 صفحه ای در حیطه ی داستان های مینی مالیستی قرار می گیرد. داستان های
مینی مال داستان های کوتاهی هستند که زبانی ساده و روان دارند و روایتی سرراست و
بدون پیچیدگی. نویسنده ی این نوع داستان لحظه یا لحظاتی خاص از زندگی شخصیت داستانش
را به نمایش می گذارد و به مخاطب این اجازه را می دهد تا پا به پای او حرکت کند،
وقایع را درک کند و حوادث را کاملا پیش رویش ببیند.
زمان روی دادن حوادث در این نوع داستان ها، زمان حال است: «با قیافه ای کاملا جدی
وارد اتاق می شوم. «ژوزه چرا توما را زدی به چوب لباسی؟» هاج و واج نگاهم می کند.
به شوخی ام ادامه می دهم: «درست است که این بچه معلوله، اما این دلیل نمی شه که
اونو سر چوب لباسی بزنی.» ژوزه از رو نمی رود و جواب می دهد: «آقا، چند لحظه ای
گذاشتمش تا خشک بشه، خیس بود.» تمرکز اصلی در داستان های مینی مال روی حادثه ای
اصلی است که عمدتا حادثه ای مهم تلقی نمی شود، اما روانی زبان و روایت، سبب ایجاد
کشش داستانی در خواننده می شود. فورنیه ایجاز در نوشتار و کوتاه نویسی را در این
کتاب و آثار دیگرش رعایت کرده است.
به طور خلاصه باید گفت هدف داستان های مینی مال، برانگیختن احساس مخاطب است و عمدتا
در پی ارائه ی اندیشه ی خاص فلسفی یا درون مایه ای پیچیده نیست. محتوای این
داستان ها بیان دغدغه های کلی انسان با زبانی شفاف و واضح است.
«کجا میریم بابا؟» آخرین کتاب ژان لویی فورنیه است که در سال 2008 منتشر شده و در
همان سال جایزه-ی ادبی «فمینا» را از آن خود کرده است. «بابام هرگز کسی را نکشت» و
«من به جهنم نخواهم رفت» دو اثر معروف دیگر از این نویسنده ی فرانسوی اند.
فورنیه و همه ی مخاطبان این کتاب به توما و ماتیو بدهکارند؛ آن هم به خاطر اینکه
آنها چنین شاهکار ادبی را آفریده اند...
«من پدر خیلی خوبی نبوده ام. خیلی وقت ها تحمل تان نکردم، سخت می شد شماها را دوست
داشت. با شماها، آدم باید صبر ایوبی فرشته ها را می داشت، و من فرشته نبودم.»
دانلود کتاب کجا می ریم بابا؟
|