پایان سال است و دل مشغولی  همیشگی همه ما!

آخر سال و انتظار پایانی خوش و شروعی ز.یبا و متفاوت!

هیجان در تمام نگاه ها موج میزند، گاه هیجانی پر از صدا و نشاط و گاه هیجانی لبریز از سکوت.

چراغ قرمز های سر چهارراه مثل همیشه فرصت خوبیست برای نگاه کردن و نفوذ در عمق افکار و گاهی گره اخم عابران پیاده، موتورسواری که با همسر و فرزندش منتظر سبز شدن چراغ راهنماست و موتوری هایی که منتظر نمی مانند و می روند!

کسانی که داخل ماشین هستند و با فرد کناریشان حرف نمیزنند و درعوض هردو از این فرصت کوتاه برای چک کردن تلفن همراه استفاده میکنند. افرادی که در اتوبوس نشسته اند و از ارتفاعی بالاتر و با تسلط بر بیرونی ها، انگار نظاره گر شاید خوشبختی های دیگران هستند؛ و در این میان یکی را می بینی که  حرف دلی را با انگشت دست روی  شیشه ی اتوبوس می نویسد و یا تصویری گنگ را می کشد؛ شاید هم به زبان انگلیسی اول اسم " او" را ! و گل فروش فهیم که روانشناسی اش در پشت چراغ های قرمز به کمال رسیده ناامید از مقابل این صحنه ها میگذرد...

هیجان ها به دیواره خیابان همدم هم میرسد.سرویس های بچه ها و مربیانی  که باید دختران پر انرژی همدم را راهی مدرسه و بخش هایی کنند که برایشان در نظر گرفته شده است.

اختر که به باور همه بسیار مقاوم  است، در حال کمک به فریده بود. چشمان  فریده از دور برق میزد و مثل همیشه  خندید. برای دادن خبری جدید بال بال میزد. تا به نزدیکش رسیدم باخوشحالی پرسید:

"اگه گفتی برای عیدم چه چیز جدیدی دارم ؟"

چشم ما آدم بزرگ ها کیف و کفش و این قبیل چیزها را میبیند ولی تمام حدس هایم اشتباه بود! فریده با خوشحالی غیر قابل وصفی ویلچیر جدیدش را نشانم داد و از زیبایی و راحتیش کلی صحبت کرد. چقدر خوشحال بود.

این لحظه یکی از ماندگار و ناب ترین لحظات عمرم شد. لحظه ای که توانستم به دل و دنیای ساده و پاک همدمی ها وارد شوم. دلهایی که منتظرند اما جنس انتظارشان با دنیای ما متفاوت است.

بهار در راه است،بهار می آید.

خدایا....

بهار همدم را جاودان کن.

بهار همدم را از شکوفه های نگاه مهربانت لبریز کن.

دل دختران همدم را برای دیدن، بودن و ماندن ،محکم و امیدوار قرار بده.

سهم همدمی ها از لطف بی کرانت دلی زلال باشد و صداقتی همیشگی.

خدایا،نور و لذت خدمت به نگاه های منتظر را بر جان و دل ما بچشان...