تماشای 400 لبخند در قاب همدم خندههای «فریده» در ذهن ها ثبت میشود؛ درست شبیه همان لحظه که میهمانِ همدمی با صدای خوانشگری «ندا» در خانه پناهگاهی قلبش میلرزد و چین به صورت مردانهاش میافتد، دلش میلرزد و اشکاش جاری میشود. «ندا» که دکلمه میخواند، همه لام تا کام حرف نمیزنند. چشمهایشان که نه دلهایشان متوجه «حس خوب زندگی» است. با صدای «ندا» و سیمای دخترکان همدم. ندا میگوید... آغاز یک غروبِ تابستانی: نزدیک غروب که میشود حوالی ساختمان دختران همدم رفت و آمدهای زیادی صورت می گیرد. ضیافت «افطار مهربانی» آغاز شده است. قلبهای خوشقدم همدمی بلیت به دست میآیند. میآیند تا در ضیافت عاشقی بیست و هفتمین غروب ماه خدا شرکت کنند. مهمانها مشغول پذیرش و ورود به سالن هستند. کمی آنطرفتر میهمانان ویژه مشغول دیدار با اهالی ساختمان همدم هستند. عوامل فیلم «حس خوب زندگی» آمدهاند تا در ضیافت افطار مهربانی در کنار دلهای همدمی حضور داشته باشند. از خانم کارگردان سیده فرناز امینی بگیرید تا علی کاظمی، محمد شماییان، وحید شیخ زاده و میهمانان ویژه حسن جوهرچی و قطب الدین صادقی. حس خوب زندگی، سلام! خانم کارگردان به همراه بازیگرانش و تهیهکنندههای حس خوب زندگی میروند خانه پناهگاهی. دختران خانهی پناهگاهی انگارسالهاست آنها را میشناسند. همین که مینشینند پیششان سرگرم بازی با آنها میشوند. «ندا» حساب خودش را از بقیه جدا میکند. میآید جلوتر. میایستد تا دکلمهاش را بخواند. وقتی ندا شروع به خواندن میکند، میهمانان دلشان میلرزد. ندا ادامه میدهد... اکران لحظه سخت عاشقی: بیرون خانه پناهگاهی هنوز پر از رفت و آمد است. 500 میهمان میروند پای سفرهی افطار مهربانی. صدای اذان بر گلدستهی دلها بلند است. اهالی فیلم «حس خوب زندگی» همراه میهمانان مینشینند پای میز افطار. بعد نوبت حضور در سالن و اکران فیلم میشود. حس خوب زندگی روی پردهی سالن همایش جاری میشود و همه به تماشای فیلم مشغول می شوند. حس خوب زندگی که جاری میشود، در تاریکی پردهی تماشا حرفهای آقای خوش قدوبالای بازیگر را مرور میکنم. علی کاظمی قبل از اکران فیلم میگوید: « واقعیت این است که هر وقت می آیم اینجا همان حالی را پیدا می کنم که در حرم آقا علی بن موسی الرضا (ع) به دست میآورم. اشک می ریزم. حالم خوب می شود. خدا را شکر کرده ام به خاطر سلامتی ام و اینکه توانسته ام اینجا بیایم و از نزدیک فرزندان همدم را ببینم شاید بتوانم کاری کنم یا حتی لبخندی روی صورتشان بنشانم.» بازیگر خوشقامت برره، از درس زندگی هم میگوید: «حضور در کنار این بچه ها به ما این درس را می دهد که اول از همه غافل از بچه ها نشویم و بعد شاکر خدا و زندگی مان باشیم.» در تاریک روشنای اکران فیلم، وقتی همه مشغول تماشای فیلم هستند جملهی آخر علی کاظمی را مرور میکنم: «من یک همدمی هستم. شک نکنید.»... راستی؛ «ندا» میگوید: فیلم تمام میشود و بیشک حس خوب زندگی در دل همهی میهمانان همدمی جاری شده است. وقتی سالن را در روشنایی بعد از اکران فیلم نگاه میکنیم، حضور چهرههای دیگری را هم میبینیم. به جز عوامل فیلم، حضور استاد بیبدیل تئاتر «قطب الدین صادقی» و «رضا صابری» هم در سالن همدم موجب دلگرمی و شادی شده است. کمی آنطرفتر، حسن جوهرچی، هنرپیشهی نامی کشورمان و حسن کامرانیفر، داور خراسانی حاضر در جام جهانی فوتبال برزیل، هم میهمان امشب همدم هستند. همهی همدمیها جمع شده اند. مجری روی سن میرود و با حضور این میهمانان از عوامل فیلم تقدیر میشود. تقدیر میشود توسط یاران همیشگی همدم. و «ندا» میگوید: «ما چهارصد لبخندیم. شما پدر و مادر ما هستید. خدا را شکر....» |