دختران همدم، به سال1359 رفتند مینیبوس حامل دختران همدم، به شوق زیارت شهدای گمنام از دم در موسسهی خیریه راه میافتد تا طبق برنامهی مدیریت، برای گرامیداشت یاد ونام شهدای هشت سال دفاع مقدس، راهی جایی در انتهای بولوار اندیشهی قاسمآباد مشهد شود؛ آنجا که دو مزار موازی، دو مروارید قرمز، در صدف سپید بنای یادبودی واقع در قلب «پارک مروارید آبی»میدرخشند تا هنوز هم یاد باشکوه دفاعی هشت ساله و حماسههای جاودانش را زنده و زندگان دیروز را به مردمان امروز یادآوری کنند. گروه، در ششمین روز از مهرماه سال1395 از خروجی همدم حرکت میکند و 20 دقیقه بعد میرسد به 31 شهریورماه 1359؛ روزی که صدام دیوانه و فریب خورده به هوای فتح سهروزهی تهران، دو ملت ایران وعراق را درگیر جنگی ناخواسته کرد تا به بهای شهادتها و آوارگیها و تخریبها و حسرتهای بسیار، صرفا اربابان شرقی و غربی خود و فروشندگان اسلحه را به کامشان برساند. وارد پارک که میشویم، ردیفی از گلهای دستساز لاله در ورودی مزارگاه شهدای گمنام توجهمان را جلب میکند. معلوم است که حال و هوای ایام هفتهی دفاع مقدس، بهخوبی بر فضا حاکم است؛ سمت راست، تعدادی از غرفههایی قرار گرفته که برخی یادگارهای دفاع هشت ساله را به نمایش گذاشته است. سمت راست ماکتی از سنگرهاست و بازسازی یکی از عملیات آن ایام. بچههای همدم، بر مزار شهدا فاتحه میخوانند و سپس به گشت و گذار در نمایشگاه میپردازند تا سنگرها و برخی ادوات و البسهی نظامی را از نزدیک ببینند. مهتاب، کلاه نظامی برسر میگذارد و میایستد کنار ردیفی از رزمندگان که روی بنری با موضوع انفجار و انبوه گرد و خاک، گوشهایشان را گرفته اند و صحنهای از روزهای شگفت جنگ را جاودانه کردهاند. اعظم عکس میگیرد و خاطرهی 1359با حضور زندهی دختران درعرصههای اجتماع تلفیق و جاودانه میشود. نیکی و مهربانی و جهاد و خیرخواهی و وطن دوستی و دفاع از ارزشها، شکل عوض کرده اند اما باطن و مفهومشان باقی است. برمیگردیم به ششم مهرماه 1395، دوباره موسسهی همدم فتحالمبین و از قطار تاریخ پیاده میشویم. |