طبعیتگردی همدمیها، درحضور پادشاه فصلها روز تربیت بدنی شاید برای خیلی ها فقط در حد شنیدن گرامیداشت این روز از تلویزیون و رادیو و یا روزنامه و این روزها تلگرام و ... خلاصه شود، اما در موسسهی خیریهی همدم (فتح المبین) بچه ها از روز قبلش می دانستند امروز قرار است واقعا روز تربیت بدنی باشد! بیست نفر از دختران همدم لباس و کفش های ورزشی شان را پوشیدهاند و یکی یکی سوار اتوبوس سفید رنگ و تمیزی می شوند که در ورودی موسسه پارک شده است؛ اتوبوس را گروه همنوردان مایا فرستاده اند، اصلا کل برنامهی امروز را همین گروه ورزشی هماهنگ کرده اند و چند روز است منتظرند تا بیست و ششم مهرماه فرا برسد و به مناسبت روز تربیت بدنی هم خودشان ورزش کنند و هم همگام با فرشته های همدم باشند. خانم اسفهدی مربی ورزشی موسسه برای بچه ها خبر خوشی دارد و آن هم این است که: «مادر هم همراهون میاد» و «مادر» عنوانی است که دختران همدم به خانم دکتر زهرا حجت میدهند. بچه ها از شنیدن این خبر شور و اشتیاقشان دوبرابر میشود و حتی بعضی هایشان به هم میگویند: «نگفتم مادرهم میاد باهامون»؟ علیرضا جهانشاهی هم وارد اتوبوس می شود و درب را می بندد تا اتوبوس راه بیافتد؛ آقای جهانشاهی مدیر همان گروه همنوردان مایا است که برنامهی امروز به همت این گروه انجام می شود. مسیرمان "درهی پنجدر" در ییلاقات طَرَقدَر مشهد است؛ از شانس خوبمان هوا آفتابی است و مهربانی گروه مایا قطعا دلچسپتر خواهد شد. کم کم اتوبوس از آسفالت و شهر و سیمان و دود دور می شود و بچه ها زیر لب زمزمه می کنند: رسیدیم... از پنجرهی اتوبوس به بیرون نگاه می کنم؛ بله به طبیعت بکر رسیدیم. حتی از آسفالت هم خبری نیست و با هر تکان اتوبوس در مسیر جادهی خاکی، فرشته ها که سرشان به هم میخورد می خندند و خوشحالی گلگشت امروز را از همین خنده های واقعی می شود تشخیص داد. ساعت 10 صبح است که اولین دختر همدم از اتوبوس پیاده شده است. البته قبل از آن مادر پیاده شده و دست تک تک دخترانش را می گیرد و کمکشان می کند که از اتوبوس پیاده شوند؛ بچه های مایا هم از راه می رسند و با همدمی ها خوش و بش می کنند و باهم راه می افتیم. این که گفته می شود پاییز پادشاه فصل هاست دروغ نیست. البته اگر در فضای بکر طبیعی نبودیم این جمله قدیمی را به یاد نمی آوردیم؛ پاییز در شهر و خیابان انگار فقط تغییر چند درجه آب و هوایی است، اما پاییز زیبای دره پنجدر، نازش خریدنی است. درختان سپیدار بالا بلند موهای طلایی شان را در باد شانه می کنند و بوی سحر آمیز برگ درختان گردو که این روزها به زمین افتادهاند، مشاممان را نوازش می کنند. خاص تر از همه زیبایی چشم نواز چشمه های متعدد مسیر است که رودخانهای می شود و صدای پای آب، همقدم با صدای پای دختران همدم شده است. خانم های همنورد گروه مایا، با مهربانی مخصوصی، برای آسایش بچه های همدم همه کار انجام می دهند؛ در مسیر رودخانه پل سنگی درست کردهاند و سخت نمی گیرند که لباس های خودشان خیس خیس شده است. آنها به فکر عبور دختران همدم از آب هستند که به آب بزنند و لنگشان خیس نشود! در میانههای مسیر فضایی دلنشین پیدا می شود تا خستگی از تن دختران همدم به در آید. مادر برای همه بچه ها خوراکی آورده است. البته بچه ها گردوهایی که در مسیر پیدا کرده اند را به مادرشان می دهند و خانم دکتر با ظرافت مغز گردوها را بین همه دخترانش تقسیم می کند و همه دوباره می خندند. حتی بچه های گروه مایا که از این ارتباط دوطرفه به وجد آمده اند؛ خانم مارال که یکی از خانم های این گروه است و در مسیر گلگشت برای بچه ها پل های موقت ساخته، میگوید: «برایم خیلی جالب است که می بینم بچه ها گردوههایی را که جمع کردهاند برای خودشان نگه نمی دارند و با هم تقسیم می کنند. جالب تر این که خانم دکتر حواسش به تقسیم منصفانه گردوهایشان هست و این خصلت خوب همدمی هاست.» وقت نماز ظهرکه میشود هرچند صدای اذان به گوش نمی رسد اما دختران همدم همه اشان وضو میگیرند و نمار می خوانند و اشک شوق از چشم بچه های مایا روی گونه هایشان می چکد؛ «نه سجاده ای نه مهر درست و حسابی، این نماز خالصانه ترین نمازی است که در عمرم دیده ام و از خداوند مهربان بابت این روز خوب و خدایی که نصیب من و دوستانم کرد تشکر میکنم»؛ این حرف های آقای جهانشاهی است که با دیدن خواندن نمازبچه ها میگوید. همدمی ها پس از صرف نهار و چای دودی دوباره سوار اتوبوس سفیدی می شوند که رانندهاش از اینکه امروز را میزبانشان بوده، خوشحال و شادمان است؛ این بار همراه با جهانشاهی تمام اعضای گروه مایا پای اتوبوس آمده اند و با بچه ها خداحافظی می کنند و از خانم دکتر قول می گیرند برنامه های مفرح طبیعت گردی هر ماه و همراه با فرشته های زمینی تکرار شود. می گویند پاییز پادشاه فصل هاست و زمان درگذر است؛ حتی اگر میهمان طبیعت بکر هم نباشیم، با دیدن مهربانی های بکر مردم خونگرم مشهد و زائرین امام رضا(ع)، و دیدار هر روزهی آنها با همدمی ها، بر این باوریم که مهر و مهربانی، شاه شاهان و پاینده و ماناست. |