این یلدا، کوتاهترین شب سال بود! یلدای دورهمی پای کرسی در میان بود. پای قصه های مادربزرگ. پای دستان پر مهر پدر و مادر که سخت در آغوشمان میگرفتند. پای کرسی شب چله، حکایت شیرین انار بود. حکایت هندوانهی زندگی. مادربزرگ که قصه میگفت یک دقیقه یلدا طولانیتر از تمام شبهای سال میشد. آنقدر طولانی که دلمان غنج میرفت برای رسیدن یلدا. یلدا برایمان معنی گرمای محبت مادربزرگ و پدربزرگ را داشت و گرمای نوازش پدر و مادر را. برایمان آجیل و هندوانه و انار بود. خاطراتی که شاید هرگز دختران همدم آن را تجربه نکرده اند... امسال، جشن یلدایمان را به همت خیری نیکوکار که از گفتن نامش پرهیز میکند با فرزندان سرزمین همدم تقسیم کردیم و این چند سطر، یادنگاری ساعاتی از این شب خاطرهانگیز است. ضیافت یلدایی سرزمین همدم شاید یلدا برای دختران همدم کوتاهترین شب سال بود. برای آن هایی که شبهای سال در سرزمین تنهاییشان طولانیتر از هر شب دیگری میگذرد، حالا یلدا چون برق و باد میگذشت. از سر شب بیتابیشان می شد برای رسیدن مهمان ها و برپایی جشن. برای برگزاری مراسم شب یلدای همدم. فاطمه با شیطنت کودکانه اش پرسید: "خب یلدا یعنی چه؟" جواب دادم شب یلدا طولانیترین شب سال است. لبخندی زد. انگار شبهای طولانی زیادی را سپری کرده باشد... و سکوتی کودکانه و راز آلود بینمان برقرار شد... وقتی سالن پر از مهر یلدا شد مراسم شب یلدا که در سالن همایش های موسسه همدم آغاز شد میهمانان لبخندزنان و با اشتیاق آمده بودند تادر کنار اهالی همدم یلدای بی نظیری را برای ۴۰۰ دختر همدمی رقم بزنند. از دکتر نبی(کارآفرین نمونه) بگیرید تا توحیدی معاون بهزیستی خراسان و جمعی از خیرین و اعضای هیئت امنای همدم، که در میان میهمانان حضور گرمی داشتند. روی سن که با سلیقه و هنرمندی خاص با میوه و گل تزیین شده بود، اجرای گروه تواشیح "سیره النبی" و البته چند ترانهی شاد با اجرای خوانندگان خوب "جواد نوکندی" و "سیاوش چراغچی" و اجرای گروه سرود فرزندان همدم حال و هوای خاصی به سالن داد. گروه خوشترکیب و نامآشنای "فردای جام" هم به روی صحنه رفتند. پیش ازآنها البته، جعفر شیرازینیا، مدیرموسسه و پدر دختران همدم با لحن و چهرهی پدرانه اش روی سن رفت و خیر مقدم گفت و به این اشاره داشت که «راه دوری نمیرود اگر چون برف زمستانی مهرتان بر سر فرزندان بیسرپرست ببارد... خدا را چه دیدهایم شاید با یک عمل رحیمانهی شما باران رحمت بر تمام یک شهر ببارد.» ساقیا بالا بیاور جام" را ! یلدای شاد و عاشقانهی همدمی ها رنگ و بوی متفاوتی گرفت. دختران همدم سریع ترین شب سال را گذراندند! لبخندهایشان روی لب حکایت از این داشت که دلشان نمیخواهد یلدا تمام شود. چراغ های سالن که خاموش شد، میهمانان رفتند و نگهبان درهای خوابگاه را که بستند. درراه برگشتن به خانه، چهرهی فاطمه را در ذهن ترسیم میکردم که حالا در تختخواب اش، زیر نوری که از چراغهای خیابان به پنجرهی خوابگاه میتابید با خودش میگفت: "راستی چقدر یلدا کوتاه و زیبا بود... |