کیانیان: باید احترام جایگزین ترحم شود در اتاق مشرف به پنجره حیاط پشت میزش نشسته است. تا رسیدن به او، اتفاقات جذاب زیادی را میشود رصد کرد؛ در گوشه ای از مؤسسه، زهرا در حال آموزش دیدن دوتار است. شهاب در حال تمرین آواز و ملیحه و چند نفر دیگر دیالوگ های تئاتر خود را تمرین می کنند. حمید کیانیان با همان لبخند همیشگی اش به استقبال می آید. او را از سال ها پیش می شناسم. او یکی از اعضای خانوادهی «کیانیان»است؛ رضا، داوود و حمید کیانیان برای جامعهی هنری خراسان و البته برای جامعهی فرهنگ و هنر کشور نامهای پرآوازه اند. و من امروز، سراغ حمید کیانیان آمدهام تا با او هم کلام شوم. تا از دغدغه هایش در باب تئاتر بپرسم و او از تلاشهایش در عرصهی نمایش بگوید و بخصوص فعالیتش در خصوص تئاتر معلولین جسمی و از شیرینی تماشای نمایش های گرمشان بر روی سنگفرش های سرد خیابان. با ما همراه باشید: دغدغه ها و اهداف حمید کیانیان دربارهی «گروه باران» چه هستند؟ سالهاست با بچه های معلول جسمی کار کردهام و دغدغه هایم برای این قشر زیاد است. کار کردن با بچه های معلول جسمی کمی سخت است چرا که معلولین ذهنی ترحم را چندان متوجه نمی شوند و شاید حتی ترحم و دست نوازش و یاری دیگران را دوست داشته باشند و بپذیرند. اما اغلب معلولین جسمی حرکتی یاری دیگران را ترحم تلقی می کنند و همین باعث می شود که از جامعه فاصله بگیرند. بزرگترین مشکلی که معلولین جسمی و حرکتی با آن دست و پنجه نرم می کنند شاید نوع معلولیت نیست، نوع نگاه دیگران به آنهاست. معلولین به خاطر فرهنگ غلط جامعه و خانواده ها و یا کسانی که از معلولین سواستفاده کردند، نمی توانند به راحتی به خود باوری برسند. یکی از بزرگترین دغدغه های من تبدیل این نوع نگاه از ترحم به احترام است. معلول به این خاطر در جامعه زیاد ظاهر نمی شود چون یاد نداریم و فرهنگ سازی نشده که چطور با آنها برخورد کنیم. در اینجا ما سعی داریم معلول با توانمندی های خودش آشنا شود و به خود باوری برسد و عزت نفس از دست رفته اش را بدست بیاورد و بعد وارد جامعه بشود. وقتی این فرد با توانمندی وارد جامعه شود همه او را میپذیرند؛ تشویق، کمک و یاری هم می کنند و به این ترتیب انگیزهی انسان معلول دو برابر می شود و تلاش بیشتری می کند. اگر بخواهید از تفاوت گروه باران با مراکز مشابه بگویید، چه خواهید گفت؟ خیلی از مراکز با معلولین جسمی و حرکتی کار می کنند و کلاس های متعدد و آموزش فنی و حرفه ای دارند. اما شاید به نسبت کار و تلاش و سرمایهشان بازدهی چندانی نداشته باشند. چون وقتی به شخصی که اعتماد به نفس ندارد مهارت آموزش دهند، یا فرا نمی گیرد و یا در سطح مبتدی آموزش می گیرد. وقتی اعتماد به نفس نباشد، نگاه مردم در جامعه اذیتش می کند. نبود امکانات و مبلمان شهری و عدم بسترسازی مناسب رفت و آمد او را آزار می دهد. اما، ما برعکس عمل می کنیم. اول به بچه ها اعتماد به نفس را آموزش می دهیم تا به توانمندی های خودآگاه شوند و قدرت خود را ببیند و بعد که شروع به کار می کنند موفق می شوند. گروه ما ابتدا 11 نفر بودیم و در طی هفت سال به 84 نفر رسیدیم و در تمام این مدت سعی کردیم معلول را از منجلابی که از طرف فرهنگ و نگاه اشتباه جامعه به او تحمیل شده بیرون بکشیم و اعتقاد داریم که این کار فقط با هنر مؤثر اتفاق می افتد و معلول را بالنده میکند و به او اعتماد به نفس می دهد. گاهی پیش آمده است که در خیابان به بچه های ما بخاطر معلولیتشان پول دادهاند ولی بدون اینکه ناراحت بشوند و داد بزنند پول را به صاحبش برمیگرداندند و میگویند: ما هنرمندیم. بازیگر تئاتریم و مقام آوردهایم. چون به این باور رسیدهاند و یاد گرفتهاند که با فرهنگ فعلی جامعه باید اینچنین زندگی کنند و این آموزش داشتن اعتماد به نفس از شاخص های تفاوت ما با دیگر مراکز مشابه است. برای تغییر نوع نگاه مردم از ترحم به احترام چه اقداماتی انجام گرفته است؟ گروه تئاتر باران تنها گروه تئاتری هنری است که همه ی اعضای آن معلول هستند. ما با ایجاد نمایش توانمندی و قدرت را به بچه های معلول القا میکنیم چرا که تئاتر در هفت هنر تنها هنری است در جهان که مخاطب و هنرمند در یک لحظه و یک مکان در کنار هم قرار دارند و باید اینقدر اعتماد به نفس داشته باشی که بتوانی در مقابل تعداد زیادی که برای دیدن هنر زنده نمایش آمده اند بگویی"من"، و این "من" آنقدر قوی باشد که تماشاگر در مقابل آن احساس کوچکی کند. بارها پیش آمده وقتی نمایش بچه های باران تمام شده، بیننده در آخر متوجه معلولیت آنها شده چون توانمندی آنقدر سایه اش گسترده بوده که معلولیت دیده نشده و همین است که باعث شده ده دقیقه ایستاده بچه هایمان را تشویق کنند. یکی دیگر از کارهایی که برای افزایش اعتماد به نفس بیشتر بچه ها و مردم صورت گرفته ایجاد غرفه های نمایشگاهی است که تا کنون بیش از 300 غرفه نمایشگاهی داشته ایم و بچه ها مجبور میشوند چهره به چهره با مردم صحبت کنند و به انان از توانمندی های خود بگویند. باید ببینید فرزندی از ما که روی ویلچر نشسته و فقط سرش تکان می خورد چقدر زیبا حرف میزند و دیگران را جذب می کند و ضمن معرفی محصولات و دیگر دوستانش، اوج می گیرد. اقدام دیگر در همین راستا، ایجاد شغل های مختلف برای اعضای گروه است و سیاستی اتخاذ شده که معمولاً سعی میکنیم شغلی باشد که مستقیماً با مردم در ارتباط باشد. مثل بازاریابی و کارگزاری بیمه و هر آنچه در ارتباط با مردم باشد. چون معلولین باید در جامعه دیده شوند. وقتی دیده شوند مشکلاتشان هم دیده می شود. برایشان رمپ می سازند. اتوبوس مناسب مهیا می کنند و... و دلیل اینکه نگاه مردم به معلولین متفاوت است این است که کم دیده می شوند. غیر از این اقدامات، کار دیگر راه اندازی گروه سرود باران است که با آموزش موسیقی، توانمندی بچه ها چند برابر می شود. ما برای افزایش اعتماد به نفس و باور به توانمندی هایشان به مردم، چند برنامه نمادین دیگر داریم. مثلاً: با شعار "من باید بروم و می توانم" با عصا از کوه بالا می روند که این کار ثبت در رکورد آسیا شد. از دیگر حرکت های نمادین ما این است که هر هفته جمعه صبح پارک ملت میرویم. شادیم و می خندیم و مردم هم از شادی ما به وجد می آیند و از این طریق مردم با معلولین آشنا میشوند و پی به توانمندی معلولین می برند. آیا تا بحال به کار کردن حرفه ای تئاتر با افراد ناتوان ذهنی آموزش پذیر هم فکر کرده اید؟ ای کاش 24 ساعت شبانه روزی من 72 ساعت بشود. چون عاشق کار کردن هستم. متاسفانه تا کنون این فرصت برایم فراهم نشدهاست، گرچه دوست دارم این اتفاق بیفتد. شاید چندان تخصص زیادی برای کارکردن با ناتوانان ذهنی و نوع نگاهشان ندارم اما دوست دارم در این حوزه هم فعالیت داشته باشم. البته مؤسسات هم بنا به دلایلی که برای خودشان دارند این پیشنهاد را مطرح نکرده اند. در جلسه ای مدیرعامل مؤسسهی همدم پیشنهاد دادند که مؤسسات مشابه همه با هم بازارچهی نیکوکاری راه اندازی کنند، شما موافق این پیشنهاد هستید؟ باید این کار اتفاق بیفتد و اگر تا بحال این اتفاق خوب صورت نگرفته بخاطر"من"بودن هاست. وقتی همه با هم برای جامعه ی معلولین کار می کنیم چرا باید انحصاری اش کنیم؟ چرا"من" باید به فردی که سندروم داون دارد کمک نکنم؟ چون در حوزهی فعالیت من نیست؟! البته که هر خیریه ای شاخصه ای دارد. مثلاً مؤسسهی همدم در کنار دیگر شاخصه هایش نشریهی شاخصی دارد که تا کنون توانمندتر از دیگر مؤسسات مشابه عمل کرده است. شاخصهی ما هنر تئاتر درمانی است و مؤسسات دیگر شاخصه های دیگری دارند که باید برای تکامل هم از آنها استفاده کنیم. باید "منیت" ها کنار گذاشته شود و صرفاً هدف ما آشنایی و کمک رسانی به معلولین شهرمان باشد. ما در حق این قشر از عزیزانمان لطف نمی کنیم، آنها هستند که به ما لطف می کنند و اجازه ی خدمت می دهند. ما برای یاری رساندن به آنها به وظیفه ی خود عمل می کنیم. خانوادهی کیانیان برای جامعه ی فرهنگی و هنر ی خانوادهای شناخته شده هستند. این واقعیت، آیا تأثیری برای شناساندن بیشتر مؤسسهی باران به مردم داشته است؟ بله، تا حدودی بیتأثیر نبوده است. وقتی مردم متوجه می شوند نویسنده ی تئاترداوود کیانیان است و کارگردان حمید کیانیان، بیشتر استقبال می شود. بازیگران را هم راحت تر می توانیم به مؤسسه دعوت کنیم. البته گاهی این نکتهی مثبت سخت تر می شود و حساسیت ها شدت و انتظارات بیشتر می شود. آیا در سطح کشور، با مؤسسات مشابه خودتان هم رابطهی کاری برقرار کرده اید؟ تا کنون در سه شهر به اسم خودشان تئاتر راه اندازی کرده ایم و با چند مرکز برای انتقال تجربه هایمان در این زمینه گفتگو داشتهایم. اما گاهی برای ما ایرانی ها شاید تغییر دادن عادات و روش های قبل، به راحتی عبور کنیم. در کنار تمام فعالیتهای هنری شما، همسرتان سمیرا صالح زاده حضور دارند. نقش ایشان در گروه چیست؟ از ابتدای تشکیل گروه، همسرم هم در کنار من بودهاند و بسیار دلسوزانه برای بچهها با عنوان مدیر روابط عمومی قدم برداشتند. من از ایشان به خاطر همراهی صادقانه و همیشگی شان کمال تشکر را دارم. و اگر کلامی باقی ماندهاست؟ امیدوارم روزی برسد که جامعه نسبت به توانایی های قشر معلول به باور برسند و نگاه مثبت و زیباتری به تمام معلولین کشور داشته باشند. |