زندگی همچنان در جریان است و میگذرد. صبح که از خواب برمیخیزیم، ماه و ستاره را در آسمان نمیبینیم، چون شب گذشته و صبح شده است. هر صبح باید روشن و زلال بود. امروز آغاز صبحی دوباره است و "همدم " نیز صبح خود را مثل هر روز شروع کرده. یکی از دختران مهربان "همدمی" - که در سرویس نشسته و منتظر است برای رفتن به مدرسه، از پشت پنجره ی بخارگرفتهی مینیبوس برایم دست تکان میدهد و با انگشتش پشت شیشه، مثلثی را نقاشی و مرا در برمودای محبتش غرق می کند. این مهربانی شروع رویشی نو را برایم نوید میدهد، رویش در روزی که باید بود و باید دوست داشت. و تعبیری دیگر از مثلث که از شیشهی مینی بوس به قلبم منتقل میشود، این است: راس مثلث خداوند است و یک گوشه اش خانهی "همدم" و گوشهی دیگر، قطعا تو هستی! تو که باید مهربان باشی و بچه های آسمانی همدم را دوست بداری... مژگان_همایونی (روابط عمومی- نشریه همدم) |