بزرگترین آرزویش ملاقات با حسن جوهرچی بود. هر هنرمندی به همدم می آمد، ماندانا از جایش بلند می شد و به سمتش می رفت و به آرامی خواهش میکرد; اگر میشود به حسن جوهرچی بگویید به دیدن ما بیاید. ماندانا عاشق فیلم و سریال است. بصورت باورنکردنی تیتراژ سریال ها و فیلم ها را حفظ است و حتی نام دستیارها ودست اندرکارها راهم برایتان بازگو میکند. یک روز به آرزویش رسید و حسن جوهرچی با آن نگاه مهربانش به دیدن دختران همدم آمد. همه خوشحال بودند اما انگار دنیا را به ماندانا داده بودند. آرزویش جلوی چشم هایش بود. کلی برای جوهرچی از بازی ها و نقش هایش گفت و او هم با مهربانی سرِ تایید تکان داد. باهم عکس ها گرفتند و ماندانا لبخند های عمیق زد. کاش از رفتن او باخبر نشود. عاشق ها وهنرمندها همیشه زنده اند و لزومی ندارد به ماندانا بگوییم که دیگر او را نخواهد دید. بگذارید هر صبح که ماندانا در کارگاه گلیم پشت دار می نشیند وبسم الله میگوید، بازهم برای سلامتی وشادی حسن جوهرچی دعا کند. دعاها به روح ها می رسند و این مهربانیِ بین شان ابدی خواهد بود. |