موسسه خیریه توانبخشی دختران بی سرپرست و کم توان ذهنی
 هـمـــدم فتـح المـبین
www.Hamdam.org
انتخاب زبان: انگلیسی     0
امروز: جمعه ۱۴۰۳ چهاردهم دي

خدا از آرزوهای شیما خبر دارد، می‌دانم!
 
به‌آرامی در اتاق را می‌زند. نیمی از سرش را به داخل می‌آورد و به‌آرامی می‌پرسد:
" خانوم نامه‌ی منو خوندین؟کسی منو به آینده‌م می‌رسونه؟"
خدای من.... لابلای حجم کارهایم فراموش کرده بودم که شیما چندی است دلش گرفته و منتظر است. از او خواسته‌بودم به اتاقم بیاید تا بیشتر باهم صحبت کنیم. ولی به دختری که گذشته ای مجهول دارد چه می‌توانستم بگویم و او را باید برای دیدن چه کسی امیدوار نگه می‌داشتم؟ 
"خانوم، مگه شما  خودتون قول ندادین نامه‌ی منو به یک آدم مهربون میدین تا منو به آینده‌م برسونه؟!"
حالت انتظار شیما و فراموشی من از منتظر ماندنش، چنگی غریب به دلم می‌کشد؛ باز همان وعده های پیشین را به او دادم و بازهم با اعتماد به من و رسیدن به خوشحالی‌اش اتاق را ترک کرد. چقدر دلم می‌خواست از این داستان ادامه‌دار با اشتیاق انصراف بدهم اما می بینم و لمس می کنم که در اینجا مهربانی نیازی است برای تمام آدم‌های گمشده‌ی دیروز، امروز و فردا.
فضای اتاق کار برایم کوچک و تنگ می‌شود. هوا به شدت چون دل شیما سرد است! خودکار را –شاید با دلخوری از خودم – محکم بین کاغذهای روی میز پرت می‌کنم و بدون هدف راهی خیابان می‌شوم. می‌روم تا آدم‌ها را ببینم. می‌روم تا بی‌تفاوتی‌ها را بیشتر حس کنم.
سوار اتوبوس می‌شوم. جای خالی گیر می‌آورم و می‌نشینم. روی پنجره ی بخار گرفته با انگشت دستم عکس شکلک غمگین فضای مجازی را می‌کشم. پسری کوچک کوله پشتی‌اش را  به‌سختی دنبال خودش می‌کشد و وارد اتوبوس می‌شود. حتما از مدرسه بر می‌گردد و خسته به نظر می‌رسد. مردی که روبرویم نشسته،  بلند می‌شود. دست پسرک را می‌گیرد و به جای خود می‌نشاند.گویی به‌راحتی با دل کوچک پسرک، بدون گفتن یک کلمه، گفتگو کرده است.
لبخند می‌زنم. پشت چراغ قرمز از پنجره‌ی اتوبوس پیرمرد مهربانی را می‌بینم که یک شاخه گل نرگس  نوبرانه از بچه های کار می‌خرد و با لبخند به راهش ادامه می‌دهد.
پشت چراغ قرمز بعدی، ماشینی به‌خاطر برودت هوا به ماشین دیگری برخورد می‌کند اما راننده مقابل به‌راحتی از موضوع می‌گذرد. به یکدیگر لبخندمی‌زنند،  برای هم دست تکان می‌دهند و خداحافظی می‌کنند. در طول مسیر، بی هدفی و بی تفاوتی را نمی‌بینم و خدا را برای سنگ تمام گذاشتنش در خلقت بعضی آدم ها شکر می‌کنم. بعضی هایی که حواسشان به همه چیز هست. به اتوبوس و بچه ها! به گل های نرگس و بچه های کار! به شیما و هزاران شیمای منتظر دیگر! بعضی هایی که لبخند را از دنیا دریغ نمی‌کنند. بعضی هایی که حتی با کارهایی کوچک دنیا را به جایی بهتر برای زندگی تبدیل می‌کنند. آدم هایی که ریشه در مهربانی دارند. چقدر خوب است که بودن در کنار بچه ها، مرا در چنین موقعیتی قرار داده و دیگر مهربانی‌ها و اتفاقات خوب خودشان را به رخم می‌کشند. امیدوار می شوم. باید همراه با شیما منتظر بمانم.
خدایا، سایه‌ی انسان‌های مهربان را از روزگاران ما و روزهای نا امیدی شیما و از سر تمام فرزندان منتظر این سرزمین کم نکن.
مژگان همایونی (کارشناس مسئول امور فرهنگی)
تاريخ:  ۱۳۹۵/۱۲/۹ به اشتراک گذاشتن این خبر :    
 


معرفی این خبر به دوستان


نظرات
نقدی موجود نیست
نظر شما

امتياز کاربران 0 از 5

 
آدرس پستی : مشهد ، بلوار خیام شمالی ، خیابان عبدالمطلب ، عبدالمطلب 58

تلفن: 31732 (051)


تلفنخانه : 37111764 - 37111755 (051)
تلفن مستقیم مدیریت : 2 - 37112111 (051)
تلفن مستقیم معاونت : 14-37112113 (051)
پاسخگوی شبانه روزی: 6262 125 0935
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به موسسه خیریه دختران کم توان ذهنی و بی سرپرست همدم می باشد.

www.hamdam.org